۱۳۹۳ تیر ۸, یکشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۱۳- اروگوئه

منبع: ویکیپدیا





(رود) اروگوئه به صورت رسمی ترجمه می‌شود به (رود) پرنده‌های رنگ شده. نام رسمی این کشور «جمهوری شرقی اروگوئه» است و «چاروئا»ها تا قبل از آمدن اروپایی‌ها، تنها ساکنان این سرزمین بوده‌اند که گویا حدود ۴۰۰۰ سال در آنجا می‌زیسته‌اند. پرتغالی‌ها در سال ۱۵۱۲ این سرزمین را کشف کردند و ۴ سال بعد نیز اسپانیایی‌ها از راه رسیدند. مقاومت بومی‌ها و نیز پیدا نشدن طلا و نقره در این سرزمین باعث شد که در قرنهای شانزدهم و هفدهم این کشور به کلنی‌نشین بزرگی تبدیل نشود.


مونته‌ویدئو، پایتخت کنونی این کشور، در قرن هجدهم تاسیس شد. اسپانیایی‌ها می‌خواستند جلوی گسترش پرتغال را بگیرند و در نتیجه این شهر را به عنوان قلعه‌ای نظامی برابر مرز برزیل قرار دادند. در آغاز قرن نوزدهم این شهر همواره صحنه نبرد بین آن انگلیس، اسپانیا و پرتغال بود.

خوزه خرواسیو آرتیگاس در سال ۱۸۱۱ انقلابی علیه اسپانیایی‌ها به راه انداخت و یک سال بعد توانست آنها را شکست دهد. با روی کار آمدن دولت جدید در بوئنوس آیرس، آرتیگاس به عنوان قهرمان فدرالیسم منطقه خواهان استقلال اقتصادی و سیاسی اروگوئه شد و با مخالف دولت، مونته ویدئو را اشغال کرد و «لیگ فدرال» را در کرانه شرقی رود اروگوئه تشکیل داد. نیروهای پرتغالی در سال ۱۸۱۷ این ناحیه را اشغال و به خاک برزیل ملحق کردند و نامش را به سیسپلاتینا تغییر دادند. بعد از استقلال برزیل از پرتغال، «خوان آنتونیو لابایه‌خا» با حمایت «استان‌های متحده ریو د پلاته» (آرژانتین کنونی) دوباره این ناحیه را مستقل اعلام کرد و با برزیل وارد جنگ شد.

با پیمان مونته ویدئو در سال ۱۸۲۸ که زیر نظر انگلستان بسته شد، کشور اروگوئه متولد شد و اولین قانون اساسی نیز در هجدهم جولای ۱۸۳۰ به تصویب رسید.

در زمان استقلال، اروگوئه جمعیتی کمتر از ۷۵هزار نفر داشت و دو حزب بزرگ: «سفید‌»های محافظه‌کار به رهبری مانوئل اوریبه که بیشتر حامی کشاورزان حاشیه‌نشین بود و «قرمز»های آزادیخواه به رهبری فروکتوزو ریبرا که نماینده سرماه‌داران مونته‌ویدئو حساب می‌شد. قرمزها از لیبرال‌های آرژانتینی تبعید شده به مونته‌ویدئو حمایت می‌کردند ولی رییس جمهور اوریبه از دوستان نزدیک «مانوئل د روساس» رییس جمهور آرژانتین بود. ارتش سرخ‌ها در سال ۱۸۳۸ به پایتخت حمله کرد و اوریبه به آرژانتین گریخت. سپس از آنجا با کمک روساس به ریبرا اعلام جنگ کرد که سیزده سال طول کشید.

اواخر قرن نوزدهم برای اروگوئه، یافتن راه‌هایی برای همکاری دو حزب بزرگ را به همراه داشت و در نهایت هم قدرت مرکزی (که به دست نظامیان بود) شروع کرد به سامان بخشیدن به مناسبات مردم با دولت. در این زمان و با پایان جنگ و افزایش شدید مهاجرت به داخل، جمعیت کشور به ۴۳۸هزار نفر رسیده بود و مونته‌ویدئو به دوران شکوفایی اقتصادی رسیده بود. اروگوئه اوایل قرن بیستم هر چند ثبات بیشتری داشت، باز هم صحنه کشمکش‌های خونین بین دو حزب بزرگ سفید و قرمز بود. با وجود اعلام بی‌طرفی ژنرال بالدومیر در جنگ جهانی دوم، کشتی‌های انگلیس و آلمان در نزدیکی اروگوئه با هم درگیر شدند و در آخر این کشور به نیروهای محور پیوست.

خوان بائوتیستا ایدیارته بوردا یه سوماستره، تنها رییس جمهور اروگوئه که ترور شد
 و خدماتش به کشور زیر سایه رییس‌جمهور بعدی قرار گرفت. منبع: ویکیپدیا

با کاهش تقاضای جهانی برای محصولات کشاورزی، اروگوئه در اواسط قرن بیستم دچار بحران اقتصادی شد. رییس جمهور خورخه پاچکو در سال ۱۹۶۸ وضعیت فوق‌العاده اعلام کرد و چهار سال بعد نیز آزادی‌های مدنی را معلق کرد. در سال ۱۹۷۳ کنگره نیز تعطیل شد و رژیمی نیمه نظامی تشکیل شد که تا سال ۱۹۸۵ قدرت را در دست داشت. در این مدت ۱۸۰ شهروند اروگوئه کشته شدند  که فقط ۳۶تای آنها در این کشور بودند. بقیه در آرژانتین و دیگر همسایه‌ها به قتل رسیدند.

در پی رای نیاوردن قانون اساسی نوشته شده به دست نظامیان در همه‌پرسی سال ۱۹۸۰، نیروهای مسلح اعلام کردند که به قوانین مدنی باز می‌گردند. اروگوئه از سال ۱۹۸۴ در آرامش به سر می‌برد و پیشرفتهای اقتصادی خوبی داشته است. سقط جنین در سال ۲۰۱۲ و یک سال بعد از آن هم ازدواج همجنس‌ها و مصرف کانابیس آزاد شد.

اینجا هم انگلیسی‌ها فوتبال را در اواخر قرن نوزدهم با خود آوردند. آلبیون اف‌سی، اولین باشگاه فوتبال اروگوئه بود که در سال ۱۸۸۲ تاسیس شد. بزرگترین باشگاه‌های اروگوئه به نامهای پنیارول و ناسیونال، در سالهای ۱۸۹۱ و ۱۸۹۹ بنا نهاده شده‌اند. این دو تیم، طولانی ترین تاریخ دربی فوتبال در خارج از انگلستان را دارند. لیگ دسته اول این کشور حرفه‌ای است، ولی لیگ دسته دوم به دو بخش حرفه‌ای و آماتور تقسیم می‌شود. استادیوم سنتناریو در مونته‌ویدئو، میزبان اولین مسابقه جام‌جهانی فوتبال در سال ۱۹۳۰ بوده است.

«لا سلسته» یا (آبی‌ آسمانی‌ها) بیش از هر تیم ملی فوتبال دیگری برنده رقابت‌های بین‌المللی بوده است: پانزده قهرمانی در مسابقات آمریکای جنوبی، دو بار قهرمانی جام جهانی، دو بار المپیک و قهرمانی موندیالیتو در سال ۱۹۸۰ (رقابت بین تمام تیم‌های شرکت کننده در جام‌های جهانی فوتبال تا آن زمان). اروگوئه، کم جمعیت‌ترین کشوری است که تاکنون قهرمان جهان شده (با ۱.۷۵ میلیون نفر در سال ۱۹۳۰) و نیز کم‌جمعیت‌ترین کشوری است که در مسابقات المپیک برنده یک مدال تیمی (در تمام ورزشها) شده است. اولین بازی ملی اروگوئه در سال ۱۹۰۲ انجام شد و این تیم، اولین نماینده فوتبال آمریکای جنوبی بود که در مسابقات المپیک شرکت کرد و بر خلاف اروپایی‌ها، با پاس‌های کوتاه و سریع بازی می‌کرد.

استادیوم سنتناریو با گنجایش ۶۵هزار نفر، در کنار ماراکانا و ومبلی و سن سیرو و سانتیاگو برنابئو از کلاسیک‌های تاریخ فوتبال به حساب می‌آید. این استادیوم در هشت ماه ساخته شده و برای بازی اروگوئه - یوگسلاوی در جام جهانی ۱۹۳۰ جمعیت ۹۳هزار نفری را در خود جای داده است. منبع: ویکیپدیا
این نوشته ترجمه‌ای است از تاریخ، لیگ، فوتبال و تیم ملی اروگوئه در ویکیپدیا

۱۳۹۳ تیر ۲, دوشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۱۲- ژاپن

منبع: ویکیپدیا






ژاپن در واقع از تلفظ چینی نیهون یا رسمی‌تر از آن، نیپون گرفته شده است. ژاپنی‌ها خود را نیهونجین و زبانشان را نیهونگو می‌خوانند. نیپون/نیهون معمولا به سرزمین آفتاب تابان ترجمه می‌شود، ولی معنای تحت‌اللفظی آن، منبع خورشید، اشاره به کشوری در شرق چین دارد که آفتاب از سویش طلوع می‌کند. تا قبل از همه گیر شدن این واژه، ژاپن به نام «وا» یا «واکوکو» (کوکو=سرزمین) شناخته می‌شد.


دوران پارینه‌سنگی ژاپن حدود ۴۰هزار تا۵۰هزار سال پیش آغاز می‌شود و با پایان عصر یخبندان به اتمام می‌رسد. دوره جومون، اولین نشانه‌های تمدن را به همراه دارد. تمدن جومون از حدود ۱۴هزار سال پیش از میلاد و در عصر نوسنگی آغاز می‌شود و کشاورزی بسیار ابتدایی، زندگی برپایه شکار-گردآوری و خانه‌های چوبی ابتدایی و نیز خانه‌هایی که در زمین کنده شده‌اند، از نشانه‌های این دوره است. ۵۰۰ سال پیش از میلاد، «یایویی»ها به ژاپن می‌آیند، با جومون‌ها درمی‌آمیزند و در نتیجه آن، کشت غرقابی برنج، شیوه جدیدی از سفالسازی و نیز صنایع فلزی از چین و کره به این سرزمین وارد می‌شود. 

ظرف سفالی مربوط به اواسط دوره جومون
۳۰۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد. منبع: ویکیپدیا
اولین نشانه‌های سرزمینی به نام ژاپن در نوشته‌های قدیمی، به قرن سوم و «کتاب هان» بازمی‌گردد که حکومتی به نام یاماتایکوکو را حاکم قدرتمند این قلمرو می‌نامد. بودیسم اولین بار از کره به ژاپن آمد، ولی بودیسم ژاپنی بسیار زیاد تحت تاثیر چین شکل گرفته است. این دین در دوره آسوکا، حدود قرن هفتم میلادی، بالاخره خود را به عنوان دین غالب در ژاپن جا می‌اندازد. دوره «نارا» در قرن هشتم، آغاز اوجگیری ژاپن است. در این دوره ادبیات شکل می‌گیرد و هنر و معماری نیز با الهام از بودیسم، تغییر زیادی می‌کند. در پایان این دوره و در پی اپیدمی آبله، پایتخت از «هایجو-کیو» به «هیان-کیو» تغییر می‌یابد که امروزه به نام کیوتو خوانده می‌شود. این دوره، آغاز شکوفایی فرهنگ و هنر امروزی ژاپن را به همراه دارد. سرود «کیمیگایو» یا سرود ملی ژاپن، در این دوره نوشته شده است.

دوره فئودال ژاپن با ظهور جنگجویان سامورایی و اواخر قرن دوازدهم میلادی آغاز شد، در دوره آشیکاگا یوشیمیتسو با بودیسم و ذن تثبیت شد، در دوره جنگ داخلی (سنگوکو) به اوج رسید و تا قرن نوزدهم هم ادامه یافت. در سال ۱۸۵۴ ژاپن مجبور شد که مرزهای اقتصادیش را به روی دنیا باز کند، که باعث بحران شدیدی در کشور شد به جنگ انجامید. در نهایت همه کشور زیر نظر یک امپراتور متحد شد. با استفاده از سیستم نظامی، قضایی و سیاسی غربی، امپراتوری ژاپن به سرعت تبدیل قدرت صنعتی جهانی شد و با نیروی نظامی شروع به گسترش قلمرو خود کرد. با پیروزی در جنگ اول چین-ژاپن در پایان قرن نوزدهم و جنگ روسیه-ژاپن در آغاز قرن بیستم، تایوان و کره و جنوب ساخالین به کنترل ژاپن درآمد و جمعیت کشور ۳۵میلیون در ۱۸۷۳ به ۷۰میلیون در سال ۱۹۳۵ رسید.

جنگ جهانی اول، گسترش بیشتر قلمروی ژاپن را به همراه داشت. تصرف منچوری، باعث محکومیت جهانی شد و در نتیجه آن ژاپن از «جامعه ملل» خارج شد و پنج سال بعد، پیمان ضد کمینترن (مقابله با گسترش کمونیسم) با آلمان نازی امضا کرد که بعدها بقیه کشورهای محور نیز به آن پیوستند. جنگ دوم چین-ژاپن از سال ۱۹۳۷ آغاز شد و همزمان به جنگ جهانی دوم به پایان رسید. امپراتوری ژاپن به سرعت شهر نانجینگ را فتح کرد و نسل‌کشی فجیع نانکینگ را رقم زد. حمله به اندونزی در سال ۱۹۴۰ باعث شد که آمریکا این کشور را تحریم نفتی کند. به دنبال حمله به نیروهای آمریکایی در پرل‌هاربر، آمریکا در سال ۱۹۴۱ وارد جنگ جهانی دوم شد و بالاخره با دو بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی، ژاپن را وادار به تسلیم کرد.

تجاوز جمعی و نسل کشی در نانکینگ، بنا به آمارهای مختلف بین ۵۰هزار تا ۳۰۰هزار کشته
 به جا گذاشت. فجایعاین جنگ را به مسوولیت خودتان  بخوانید. منبع: ویکیپدیا

ژاپن در سال ۱۹۴۷ قانون اساسی جدیدی تصویب کرد که تاکید بیشتری برآزادی‌های دموکراتیک داشت. نیروهای متحدین در سال ۱۹۵۲ ژاپن را ترک کردند و چهار سال بعد این کشور عضو سازمان ملل شد و رشد اقتصادی بسیار سریعی را تجربه کرد.

فوتبال را ژاپنی‌ها «ساکا» می‌گویند که شکل ژاپنی‌شده «ساکر» آمریکایی است. اولین باشگاه‌های ژاپن در سال ۱۸۷۰ و توسط انگلیسی‌ها تاسیس شد، ولی مسابقات فوتبال از حدود ۱۹۲۰ و با تاسیس فدراسیون فوتبال ژاپن آغاز شد. اولین مسابقات لیگ ژاپن در سال ۱۹۶۵ و با هشت تیم آماتور برگزار شد. به جز لیگهای دسته یک و دو حرفه‌ای، یک لیگ منطقه‌ای و یک لیگ نیمه حرفه‌ای نیز در این کشور فعال هستند.

اگر که فوتبال ژاپن هیچ به دنیا نداده باشد، صنعت انیمیشن این کشور «کاپیتان سوباسا» را به جهان معرفی کرده است. این سریال از سال ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۲ ساخته شده و از روی آن بازی کامپیوتری هم درست شده است. این کارتون باعث رشد سریع فوتبال در ژاپن شد. ادعا شده است که ناکاتا، دل‌پیرو، تورس، زیدان، مسی، سانچز و اینیستا با دیدن این کارتون به فوتبال رو آورده‌اند (منبع: ویکیپدیا). ژاپن اولین بار در سال ۱۹۹۸ به جام جهانی رسید. در پی ناکامی طولانی مدت این تیم، در سال ۱۹۹۱ لیگ نیمه‌حرفه‌ای ژاپن منحل شد و جایش را جی.لیگ حرفه‌ای گرفت و بالاخره راه برای صعود ژاپن به جام جهانی هموار شد. تیم ملی ژاپن به نام «سامورایی آبی» در بازی‌ها شرکت کرده است، ولی مطبوعات این کشور معمولا تیم‌ها را به نام مربیان می‌شناسند: ژاپن زاکرونی. این تیم به اندازه کافی لژیونر در تیم‌های خوب اروپایی دارد که بتواند به خود امیدوار باشد، ولی هشت دفاع و هشت مهاجم در کنار فقط چهار هافبک، بسیار انتخاب عجیبی به نظر می‌رسد.

تسوباسا اوزارا، قهرمان مشترک بچگی ژاپنی‌ها و ما. منبع: ویکیپدیا

این نوشته ترجمه‌ای بود از: تیم ملی و فدراسیون فوتبال و تاریخ ژاپن در ویکیپدیا.

۱۳۹۳ خرداد ۳۱, شنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۱۱- ساحل عاج

منبع: ویکیپدیا




جمهوری ساحل عاج هم نامش را مثل بیشتر مستعمرات اروپا، وامدار متجاوزان سفیدپوست است. مانند ساحل غلات، ساحل طلا و ساحل برده، اینجا هم به خاطر صادرات عاج معروف شده بود و البته با نام دوم ساحل دندان هم شناخته می‌شد. از آنجا که این نام همیشه به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شد، دولت ساحل عاج در سال ۱۹۸۶ به صورت رسمی نام «رپوبلیک دو کوت دو ایووار» یا République de Côte d'Ivoire را برای مناسبات دیپلماتیک برگزید و اعلام کرد که هیچ گونه ترجمه به زبان‌های دیگر را به رسمیت نمی‌شناسد.


ابزار سنگی کشف شده در ساحل عاج از دوران پارینه
سنگی. منبع: ویکیپدیا
به درستی معلوم نیست که انسانها از چه زمانی در این ناحیه می‌زیسته‌اند، ولی ابزارهای کشف شده نشان می‌دهد که بین ۱۵هزار تا ۱۰هزار سال پیش از میلاد، یعنی دوران پارینه‌سنگی، جمعیت انسانی قابل‌توجهی در ساحل عاج ساکن بوده است. قدیمی‌ترین مدارک به دست آمده از ساحل عاج نشان می‌دهد که از ابتدای دوران امپراتوری روم، کاروان‌های تجاری بربرها از کناره صحرا می‌گذشتند و نمک، برده و طلا به جاهای مختلف می‌بردند. جنه، گائو و تیمبوکتو از مراکز مهم اقتصادی آن زمان شد و بعدها امپراتوری سودان را تشکیل داد که بعدها مرکز گسترش اسلام در آفریقا شد.

ساحل عاج در قرنهای ۱۱ تا ۱۴ میلادی و با قدرت گرفتن امپراتوری‌های مختلف، به ترتیب زیر نظر سودان، مالی و موریتانی اداره شد. تا قبل از آمدن اروپاییان، ۵ حکومت عمده در ساحل عاج به قدرت رسیدند. از مهمترین آنها، امپراتوری کنگ بود که زیر سلطه مالی تبدیل به حکومتی اسلامی شد و پیشرفت صنعتی و اقتصادی و کشاورزی خوبی داشت. امپراتوری آبرون هم حکومت مهم دیگری بود، که پایتختش به نام «بگو» مرکز مهمی برای تجارت و نیز جاذبه‌ای برای دانش‌آموزان علوم اسلامی حساب می‌شد.

ساحل عاج در مقایسه با همسایه‌اش غنا، کمتر هدف برده‌داران اروپایی بود و تجار برده، ساحل‌هایی را ترجیح می‌دادند که امکان پهلوگیری بهتری داشته باشند. فرانسوی‌ها تا اواسط قر
سموری توره نزدیک به بیست سال با فرانسوی‌ها جنگید. او ارتش
بزرگ و مجهزی داشت و بر بخشهایی از ساحل عاج، مالی، گینه
و بورکینافاسو حکومت می‌کرد. منبع: ویکیپدیا
ن نوزدهم هنوز در ساحل عاج ساکن نشده بودند. در سال ۱۸۴۳ بود که یک دریادار فرانسوی با شاه منطقه پیمانی امضا کرد که این ناحیه را زیر حمایت فرانسه قرار می‌داد. بعد از آن بود که بازرگانان و مبلغان مذهبی و کاشفان و سربازان فرانسوی به ساحل عاج سرازیر شدند و از این منطقه به سمت مرکز آفریقا حرکت کردند و کشف سرزمین‌های تازه برای امپراتوری فرانسه. در سالهای پایانی قرن نوزدهم، انگلیس تسلط فرانسه بر این منطقه را به رسمیت شناخت و ساحل عاج یکی از کلنی‌های فرانسه شد. مرز غربی با لیبریا (کلنی انگلیس) بسیار سریع تعیین شد، ولی مرز شمالی کشور تا پنجاه سال بعد هم مشخص نشد.

ساحل عاج، تنها کشور ساحل غربی آفریقا بود که جمعیت مهاجر فرانسوی قابل توجهی داشت. یک سوم زمینهای کشت قهوه، کاکائو و موز در مالکیت فرانسوی‌ها بود و از کار اجباری بومی‌ها بهره می‌بردند. اعمال مالیات توسط فرانسوی‌ها در ابتدای قرن بیستم، اهالی ساحل عاج احساس را تحقیر کرد. مقاومت‌ها باعث شد که نه تنها مالیات، که برده‌داری هم در سال ۱۹۰۵ برافتد. تا سال ۱۹۵۸ ساحل عاج عضوی از فدراسیون فرانسوی غرب آفریقا بود. همه روابط خارجی این کشورها توسط فرانسه اداره می‌شد، ولی بومیان می‌توانستند رسوم خود را تا جایی که با ارزش‌های فرانسوی‌ها تضادی نداشته باشد، به جا بیاورند.


فلیکس اوفوت-بوانی، اولین اتحادیه کشاورزی کاکائوکاران آفریقایی را در سال ۱۹۴۴ تشکیل داد و شروع حرکت استقلال ساحل عاج را کلید زد. یک سال بعد فرانسه مجبور شد کاراجباری را لغو کند. در سال ۱۹۵۸ فرانسه به بعضی از کشورهای عضو فدراسیون آفریقای غربی از جمله ساحل عاج، خودمختاری داد. دو سال بعد، ساحل عاج مستقل شد و اوفوت-بوانی اولین رییس جمهور کشور شد.

 با مهاجرت کارگران از کشورهای همسایه، ساحل عاج به سرعت تبدیل به قدرتی بزرگ در تولید قهوه، کاکائو، آناناس و روغن نخل شد. معمولا بعد از استقلال کشورهای آفریقایی، جمعیت مهاجر آنجا را ترک می‌کردند. ولی جمعیت فرانسوی ساحل عاج بیست سال بعد از استقلال، دو برابر شده بود. اوفوت-بوانی سیستم تک‌حزبی برقرار کرد و هیچ رقابتی را تحمل نمی‌کرد. او با تکیه بر عوام هر دوره به عنوان رییس جمهور انتخاب می‌شد، ولی فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی‌اش زیر انتقاد دائمی بود. او میلیون‌ها دلار خرج کرد تا دهکده زادگاهش را پایتخت کشور کند، که ناموفق ماند. او در برخورد با ادیان و اقوام مختلف، بسیار محتاط بود. ولی جانشینش «آنری کونان بدیه» با تاکید بر ملی‌گرایی و برتری ساحل‌عاجی‌ها بر دیگران، به ریاست جمهوری رسید و ارتباط این کشور با همسایگانش را به هم ریخت. در سال ۱۹۹۹ او در یک کودتای بی‌خوریزی برکنار شد و لورن گباگبو جایش را گرفت.

ساحل عاج در سال ۲۰۰۲ گرفتار جنگ داخلی شد. فرانسه به بهانه محافظت از شهروندانش و در عمل برای کمک به دولت، نیرو در کشور پیاده کرد. هنوز هم معلوم نیست که چه چیزی باعث آشوب ناگهانی شد، ولی رسانه‌های دولتی ادعا کردند که رییس جمهور پیشین دست به کودتا زده بوده است. دو سال بعد و در پی رد درخواست دولت از شورشیان برای زمین گذاشتن اسلحه، ارتش اشتباهی به مواضع نیروهای فرانسوی حمله کرد. در جواب، ارتش فرانسه بیشتر نیروی هوایی ساحل عاج را نابود کرد. در پی انتخابات سال ۲۰۱۰ و بی‌اعتبار اعلام شدن نتیجه انتخابات در هفت استان، گباگبو دوباره به ریاست جمهوری رسید. یک سال بعد، دومین جنگ داخلی ساحل‌عاج اتفاق افتاد و این بار، فرانسه و سازمان ملل برابر گباگبو ایستادند.

 کودک سرباز، نقاشی از ژیلبر گرود. این نقاش و طراح، برای جلوگیری از استفاده کودکان در جنگ، جلوگیری از
ختنه زنان و نیز براندازی استفاده از جادوی سیاه به جای درمان پزشکی فعالیت می‌کند. منبع: ویکیپدیا

فدراسیون فوتبال ساحل عاج در سال ۱۹۶۰ تاسیس شده است. به جز دو لیگ دسته ۱ و ۲ که حرفه‌ای هستند، لیگ آماتور دسته سه و منطقه‌ای نیز در این کشور فعالند. آنها در سال ۱۹۹۲ قهرمان جام ملتهای آفریقا شده‌اند، ولی از سال ۲۰۰۵ توانستند تیمی منسجم بسازند و به جام جهانی برسند. آنها در دو دوره گذشته نتوانسته‌اند از مرحله اول بالا بروند. فقط دروازه بان ذخیره این تیم در ساحل‌عاج بازی می‌کند و بقیه بازیکنان در لیگهای اروپای غربی و ترکیه مشغولند.

ساحل عاج، یک پای رکورد تعداد ضربات پنالتی زده شده در فوتبال است. بازی با غنا و کامرون بعد از ۲۴ ضربه پنالتی با نتایج ۱۱-۱۰ و ۱۲-۱۱ به نفع ساحل‌عاج به پایان رسید. از دروگبا، یایا توره، کلو توره، کالو و ژروینیو، انتظار زیادی نمی‌رود. البته حذف از دور گروهی در گروهی که چندان تیم‌های درخشانی ندارد، باخت بزرگی برای شاگردان لاموشی خواهد بود.

استادیوم اوفوت-بوانی با گنجایش ۴۵هزار نفر، محل برگزاری مسابقات تیم ملی. منبع: ویکیپدیا

این نوشته ترجمه‌ای بود از: تیم ملی فوتبال و تاریخ ساحل عاج در ویکیپدیا

۱۳۹۳ خرداد ۲۹, پنجشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۱۰- یونان

منبع: ویکیپدیا




یونان، با نام رسمی «جمهوری هلنی»، از دوران باستان به اسم «هلاس» هم شناخته می‌شود. هر کشور و تمدنی به سلیقه خودش نامی برای این سرزمین و مردمش در نظر گرفته است. رومی‌ها این سرزمین را «گراسیا» نامیدند که از ریشه «گرائکوس» بود و برای اشاره به آن قوم به کار می‌رفت. این واژه اولین بار توسط ارسطو به کار برده شده، با اشاره به ملتی که قبلا در بخشهایی از آن سرزمین زندگی می‌کردند، ولی در آن زمان به نام هلنی معروف بودند.

«ایتالی»ها (از اقوام ساکن سرزمینی که امروزه ایتالیا می‌شناسیمش) مردم آن سوی «دریای یونیا» را به نام قدیمشان، گریک، می‌شناختند و از آنجا این واژه وارد زبان‌های اروپایی شد. اما هخامنشیان شیوه به خاطر همان «دریای یونیا»، با کمی تغییر واژه یونان را ساختند**. به هر حال نام‌های فعلی این کشور در زبان‌های مختلف، به یکی از سه نام یونان، هلاس و گریک نزدیک است. 

اولین نشانه‌های زندگی انسانی در یونان، به ۲۷۰هزار سال پیش از میلاد باز می‌گردد. آثار انسانی دوران نوسنگی یونان، به هزاره هفتم پیش از میلاد می‌رسد، یعنی چندین قرن قبل از قدیمی‌ترین فرهنگهای اروپایی. تمدن سیکلادی در جزایر پراکنده دریای اژه و حدود ۵۲۰۰ سال پیش، تمدن مینوسی در کرت بین ۲۷۰۰ تا ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و تمدن میسنی در سرزمین اصلی یونان (۱۹۰۰ تا ۱۱۰۰ سال پیش از میلاد) ریشه‌های تمدن یونانی و در نتیجه آن، پیدایش «تمدن غربی» در اروپا هستند. 

چرخ‌دنده‌های کشف‌شده در جزیره آنتی‌کثیرا، برای محاسبات نجومی و کسوف به کار
می‌رفته  و قدیمی‌ترین ماشین حساب دانسته می‌شود. منبع: ویکیپدیا 
در "سالهای تاریک" یونان، که از حدود ۱۲۰۰ سال پیش از میلا آغاز شد، میسنی‌ها تمدن مینوسی‌ها را در خود حل کردند و سپس خودشان هم نابود شدند. از این دوران هیچ مدرکی باقی نمانده است. دوران سیاه یونان در سال ۷۷۶  پیش از میلاد و با آغاز بازی‌های المپیک و نوشته شدن ایلیاد و ادیسه رسما پایان یافت. دولت-شهرهایی زیادی در شبه‌جزیره یونان، آسیای صغیر، سواحل دریای سیاه و جنوب ایتالیا تاسیس شد که در نهایت تمدن غنی یونانی را تشکیل داد. کلئیستنس اولین دمکراسی دنیا را در سال ۵۰۸ پیش از میلاد  در آتن تشکیل داد.


با حمله هخامنشیان در سال ۵۰۰ پیش از میلا، بخشهایی از شمال یونان، مقدونیه، رومانی و بلغارستان و شهرهای یونانی آسیای صغیر، از دست یونانی‌ها خارج شد. بیست سال بعد، با وجود مقاومت زیاد اسپارت‌ها، بیست سال بعد آتن هم به دست ایرانیان افتاد. جنگ‌های یونان و ایران، باعث قدرت گیری اسپارت‌ها شد و بالاخره آنها کنترل آتن را به دست گرفتند. جنگهای پلوپونزی، انتهای امپراتوری یونان بود و به تدریج «تِب» و مقدونیه قدرتمند شدند. دویست سال بعد، اسکندر مقدونی از غرب به پاکستان رسیده بود و از جنوب به مصر.

با مرگ اسکندر در سال ۳۲۳ پیش از میلاد، یونان هم رو به زوال نهاد و به تدریج توسط رومیان تصرف شد. ۲۷ سال پیش از میلاد، بالاخره همه یونان زیر سلطه روم قرار گرفت، ولی فرهنگ یونانی غالب ماند. هوراس می‌نویسد: یونان با وجودی که تصرف شد، پیروزان وحشی را به اسارت گرفت. قرنهای چهارم و پنجم را یونان زیر حمله دائم گات‌ها، هان‌ها و اسلاوها به سر برد و پس از آن هم یونان زیر سلطه امپراتوری بیزانتین (روم شرقی) قرار گرفت. در سال ۱۲۰۴، امپراتوری فرانسه هم به یونان رسید و این شبه‌جزیره به مدت شصت سال مهمان فرانک‌ها بود و دوباره بیزانتین‌ها توانستند این سرزمین را بازپس بگیرند. صربها و عثمانی‌ها در قرن چهاردهم به نوبت بر یونان حاکم شدند که بالاخره در قرن پانزدهم و با غلبه عثمانی‌ها بر روم شرقی این سرزمین به مدت سیصدسال به امپراتوری عثمانی ضمیمه شد.

در دوره عثمانی‌ها، فقط یک بخش کوچک یونان توانست زبان یونانی خود را نگه دارد. این جزیره‌های کوچک دریای یونان بالاخره در سال ۱۸۶۴ و بعد از اشغال شدن توسط فرانسه و انگلیس، بالاخره به سرزمین اصلی پیوستند.
حرکتهای استقلال‌خواهانه یونان از سال ۱۸۲۱ آغاز شد. گروهی به نام «فیلیکی اتریا» یا انجمن دوستان، علیه حکومت عثمانی شورش کرد و بعد از پنج سال جنگ با عثمانی از یک سو و مصر از سوی دیگر، بالاخره  حمایت روسیه، انگلیس و فرانسه را جلب کرد و با کمک آنها امپراتوری عثمانی-مصر را شکست داد و جمهوری اول یونان در سال ۱۸۳۰ به رسمیت شناخته شد.

نسل‌کشی مسیحیان در یونان به دست عثمانی‌ها، سمیرنا سال ۱۹۲۲. منبع: ویکیپدیا 

بعد از استقلال، یونان همواره با چند دستگی، مشکلات داخلی و اختلافات قومی-نژادی دست به گریبان بوده است. بعد از جنگ بالکان و در دوره جنگ جهانی اول، یونان دو دولت داشت: طرفدار آلمان در آتن و طرفدار انگلیس در تسالونیکی. بعد از جنگ جهانی اول، یونان به آسیای صغیر حمله کرد و از عثمانی شکست خورد. پی‌آمد این جنگ، مبادله جمعیت مسلمان ساکن یونان با جمعیت ارتدکس ساکن ترکیه بود. در جریان این جنگ، نسل کشی یونانیان (یا مسیحیان یونان به دست مسلمانان) اتفاق افتاد که چندصدهزار کشته بر جا گذاشت. در پی بی‌ثباتی‌ها، جمهوری دوم یونان در سال ۱۹۲۴ تشکیل شد. «کوندلیس» نخست‌وزیر وقت یونان در سال ۱۹۳۵ عملا نظام پادشاهی را به یونان بازگرداند و یک سال بعد با کودتای «متاکساس» سرنگون شد و رژیم دیکتاتوری «چهارم آگوست» شکل گرفت.

ایتالیای فاشیستی در سال ۱۹۴۰ به یونان اعلام جنگ کرد، ولی به سوی آلبانی عقب رانده شد. در نهایت و با وجود مقاومت بسیار زیاد، آلمان‌ها توانستند این کشور را تصرف کنند. بیش از صدهزار یونانی بر اثر گرسنگی و سرمای زمستان ۴۲-۱۹۴۱ تلف شدند. یونان بعد از جنگ جهانی دوم، بیش از بیست سال گرفتار جنگ داخلی بین راستگراها و چپگراها بود.
 اولین انتخابات چندحزبی یونان در سال ۱۹۶۴ شکل گرفت و با رای نیاوردن نظام پادشاهی در همه پرسی،  قانون اساسی هم تغییر کرد. با تاسیس و قدر گرفتن دو حزب «دموکراسی تازه» و «جنبش سوسیالیستی یونان» این دو حزب از سال ۱۹۷۴ به این سو قدرت را در دست داشته‌اند.

ارتش یونان در سال ۱۹۶۷ علیه دولت راستگرای پاناگیوتیس کانلوپولوس کودتا کرد و تا سال ۱۹۷۴ قدرت را در دست گرفت.
در این دوره، یونان زیر نظر یک شورای نظامی اداره می‌شد که به رژیم کلنل‌ها معروف شد. منبع: ویکیپدیا
یونانیان باستان بازی‌های زیادی با توپ داشتند که یکی از آنها بعدها به راگبی تبدیل شد. فوتبال مدرن را انگلیسی‌ها در اواخر قرن نوزدهم به یونان بردند و فدراسیون فوتبال این کشور در سال ۱۹۲۶ تاسیس شد. لیگ برتر و لیگ دسته یک یونان حرفه‌ای هستند و لیگ سوم (آماتور) در دو بخش شمالی و جنوبی برگزار می‌شود. دوازده لیگ منطقه‌ای (دسته چهارم) نیز مشغول به کار هستند. اولین باری که تیم ملی یونان به رقابتی مهم ظاهر شد، سال ۱۹۸۰ و قهرمانی اروپا بود.

یونانی که ما فراموشش نمی‌کنیم، در مسابقات قهرمانی اروپا سال ۲۰۰۴ در پرتغال، میزبان را هم در بازی افتتاحیه و هم فینال شکست داد و قهرمان اروپا شد. «اتو رهاگل» به مدت ۹ سال این تیم را رهبری کرد و با یکی از غیرخلاق‌ترین ودفاعی‌ترین تیم‌های اروپایی به موفقیت هم رسید. تیمی که امسال تازه برای سومین بار به جام جهانی رسیده و هرگز هم از گروهش بالا نرفته، یک بار در سال ۸۰ هم از مرحله اول بازی‌های اروپایی حذف شده، ناگهان در سال ۲۰۰۴ قهرمان اروپا شد و با ضدفوتبالش در خاطره‌ها ماند. یونان فرناندو سانتوس اقلا دوست دارد فوتبال بازی کند.

یونان با این گل آنلجو کاریستئاس قهرمان اروپا شد، ولی چیزی به ارزش‌هایش اضافه نشد. منبع: ویکیپدیا

**  (نظر شخصی) ریشه کلمه به این صورت باید باشد Io/Ionia -- Ionian Sea -- Ionian -- Ionan -- Yoonan 
به نظر من بخش اول از Io گرفته شده و نه از Ionia.
این نوشته ترجمه‌ای بود از: یونان، فوتبال یونان، تیم ملی فوتبال یونان، نام یونان در ویکیپدیا

۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۹- کلمبیا

منبع: ویکیپدیا






جمهوری کلمبیا نام خود را بی‌واسطه از کریستف کلمب گرفته است. فرانسیسکو د میراندا، انقلابی ونزوئلایی، برای اشاره به سرزمین‌ها تازه کشف شده و مخصوصا آنها که در قلمرو اسپانیا و پرتغال بودند، این واژه را ابداع کرد. موئیزکا، کوئیمبایا و تایرونا از قبایل مهم بومی این سرزمین بودند. سابقه زندگی بومیان آمریکا در این منطقه، به ۱۸هزار سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد.


حدود ۱۰هزارسال پیش از میلاد، قبایل شکارچی-گردآورنده در نزدیکی‌های بوگوتا، پایتخت کنونی کلمبیا، می‌زیسته‌اند. بین ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد، این قبایل کم‌کم تبدیل به کشاورز شدند و نظامی هرمی شکل تاسیس کردند که در راس آن، کاسیک یا رییس قبیله جا داشت. موئیزکاها به کشت ذرت، سیب‌زمینی، کینوا و پنبه پرداختند و با کشورهای همسا‌یه‌شان طلا، زمرد، ظرف گلی، کوکا و نمک داد و ستد می‌کردند.


مقبره‌ای در منطقه حفاظت شده باستانی سن‌آگوستین. این پارک، یکی از مهمترین نواحی آثار باقی‌مانده از
دوره پیش از آمدن کریستف کلمب به آمریکا است. منبع: ویکیپدیا
اروپایی‌ها حوالی سال ۱۵۰۰ میلادی به کلمبیا رسیدند و اولین شهر مهاجرنشین قاره نو را تاسیس کردند: سانتا ماریا لا آنتیگوا دل دارین. در سال ۱۵۳۸ پایتخت کشور نوپای «پادشاهی جدید گرانادا» به نام «سانتا فه» در نزدیکی شهر باکاتا، پایتخت مويزکاها، تاسیس شد و بعدتر نامش به «سانتا فه د بوگوتا» تغییر یافت. چند سال بعد، گرانادای جدید به همراه سایر مستعمرات اسپانیا به پادشاهی پرو پیوست. مثل سایر کشورهای آمریکای جنوبی، بومی‌های این ناحیه هم برابر بیماری‌هایی که اروپایی‌ها با خود آورده بودند، ایمنی نداشتند و تعدادشان به سرعت کم شد.




حرکتهای استقلال‌طلبانه آمریکای جنوبی، در ابتدای قرن نوزدهم بسیار ضعیف بودند، ولی استقلال هائیتی در سال ۱۸۰۴ حمایت بسیار بزرگی بود برای شورشیان دیگر و مهمترین آنها: سیمون بولیوار و فرانسیسکو د پائولا سانتاندر. آنتونیو نارینیو حرکتی راه انداخت که باعث استقلال کارتاخنا از اسپانیا شد. اختلافات داخلی، باعث دو پاره شدن شورشیان و انقلابیون شد و اسپانیا توانست دوباره ناحیه را در اختیار بگیرد.

ضعف اسپانیا و قدرت گرفتن دوباره شورشی‌ها، باعث شد که سیمون بولیوار ونزوئلایی در سال ۱۸۱۹ از اسپانیا اعلام استقلال کند. در سال ۱۸۲۲ بالاخره تمام مقاومت‌های طرفداران اسپانیا در هم شکست و یک سال بعد نیز ونزوئلا خود را از دست استعمارگران رها کرد.
کلمبیا اولین دولت دارای قانون اساسی در آمریکای جنوبی است و احزاب لیبرال و محافظه‌کار از سال ۱۸۴۸ و ۱۸۴۹ در این کشور فعالند، که از قدیمی‌ترین احزاب قاره به شمار می‌روند. برده‌داری از سال ۱۸۵۱ لغو شده است.

ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۰۳ با ساخت کانال پاناما، بخشی از خاک کلمبیا را جدا کرد و کشور پاناما را تاسیس نمود. آمریکا بعدها برای بهبود روزولت در منطقه، ۲۵میلیون دلار به کلمبیا داد و در عوض این کشور هم پاناما را به رسمیت شناخت. دهه ۱۹۴۰ و ۵۰ میلادی به نام دوره خشونت خوانده می‌شود. در پی اختلاف شدید دو حزب بزرگ کلمبیا، رییس جمهور وقت ترور شد و گروه آشوبگر «بوگوتایی‌ها» همه کشور را به آشوب کشیدند و باعث مرگ ۱۸۰هزار نفر شدند.

با کودتای گوستاوو روخاس و پس از آن اداره کشور زیر نظر نظامیان به رهبری گابریل پاریس گوردیلو، خشونت‌ها کاهش یافت و دو حزب بزرگ کشور به توافق برای تشکیل جبهه ملی دست یافتند. بر این اساس، قرار شد که ریاست جمهوری هر ۴ سال یک بار بین دو حزب جابجا شود و تمام پست‌های انتخابی نیز دو حزب برابر باشند. با وجود ثبات بسیار خوبی که این طرح به همراه داشت، تعویض مداوم برنامه‌ها بعد از دوره‌های چهارساله باعث شد که نتیجه کارها چندان مشخص نباشد. از سوی دیگر گروه‌های مسلح زیادی (و از مهمترین آنها، فارک) در این دوره شانزده ساله تشکیل شدند که با دولت مرکزی می‌جنگیدند. از سال ۱۹۶۰ به این سو، همواره جنگهای پراکنده‌ای بین نیروهای دولتی، گروهک‌ها نظامی چپگرا و نیز شبه‌نظامیان راستگرا در جریان بوده است. یکی از دلایل آن هم فشار همیشگی آمریکا بر دولت کلمبیا برای مبارزه با چپی‌ها بوده، که بخشی از مبارزه با کمونیسم به حساب می‌آمد.


از سال ۲۰۰۸ فشار مردمی بر گروه فارک افزایش یافت. این گروه در سال ۲۰۱۲ اعلام کرد که دیگر
آدم‌ربایی و باجگیری نخواهد کرد. منبع: ویکیپدیا 

فوتبال احتمالا حوالی سال ۱۹۰۰ و توسط مهندسان انگلیسی شرکت راه‌آهن کلمبیا به این کشور آمده است. فدراسیون فوتبال کلمبیا در سال ۱۹۲۴ تاسیس شده و دوازده سال بعد به عضویت فیفا درآمده است. دو لیگ حرفه‌ای در این کشور وجود دارد که بازی‌های دسته اول در سطح کشور و دسته دوم به صورت منطقه‌ای برگزار می‌شوند. تیم ملی کلمبیا هم اکنون در رده هشتم رده‌بندی فیفا قرار دارد و در چهار حضورش در مرحله نهایی جام جهانی، یک بار در سال ۱۹۹۰ به مرحله دوم رسیده است که با آن حرکت عجیب هیگوئیتا در وقت‌های اضافه در نهایت بازی را به کامرون واگذار کرد.

این تیم را شاید روزی نتوانیم با هیگوئیتا، والدراما، آسپریا یا حتی فالکائو به یاد بیاوریم، ولی آندرس اسکوبار را فراموش نخواهیم کرد. او در بازی با آمریکا یک گل به خودی زد که در نهایت باعث شد کلمبیا نتواند به مرحله دوم برود. او در بازگشت به کشور کشته شد. این شاید یکی از دردآورترین و شرم‌آورترین اتفاقات تاریخ فوتبال باشد.

استادیوم متروپولیتانو، دومین استادیوم بزرگ کلمبیا با گنجایش ۵۰هزار نفر. منبع: ویکیپدیا
این نوشته ترجمه‌ای بود از تاریخ و تیم ملی فوتبال کلمبیا در ویکیپدیا

۱۳۹۳ خرداد ۲۵, یکشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۸- استرالیا



استرالیا از ریشه لاتین استرالیس به معنی جنوبی گرفته شده است. عبارت «ترا استرالیس اینکوگنیتا» یا "سرزمین ناشناخته جنوبی" نزد رومیان و سپس در طول تاریخ تا کشف این قاره توسط اروپاییان، اشاره به سرزمینی افسانه‌ای در جنوب داشت. بعد از آن هم این کشور به سادگی سرزمین جنوبی خوانده می‌شد: ترا استرالیس. اولین بار در قرن هفدهم بود که استرالیا برای اشاره به این قاره و سپس کشور به کار رفت.



نقاشی روی سنگ با قدمتی حدود ۳۰هزار سال، پارک ملی کاکادو
 منبع: ویکیپدیا
حدس زده می‌شود که اولین انسان‌ها بین ۴۰هزار تا ۷۰هزار سال پیش و از راه باریکه‌های خشکی یا گذر از دریای کم‌عرض بین استرالیا و جنوب‌شرقی آسیا، به این سرزمین آمده باشند. این انسان‌ها، احتمالا اجداد بومی‌های کنونی استرالیا بوده‌اند که تا قبل از آمدن اروپایی‌ها در قرن هجدهم، شکارچی-گردآورنده بودند. در سال ۱۶۰۶، ویلم یانزون هلندی از شبه‌جزیره کیپ یورک وارد استرالیا شد و خشکی تازه یافت شده را «هلند جدید» نام گذاشت. جیمز کوک در سال ۱۷۷۰ در طول ساحل استرالیا حرکت کرد و نقشه منطقه را تهیه نمود و سرزمین را بخشی از بریتانیای کبیر خواند وآن را «ولز جنوبی جدید» نام نهاد. بعد از این که بریتانیا کنترل بر آمریکا را از دست داد، زندانیان را به استرالیا فرستاد و اولین کلنی‌ها را در این مستعمره به راه انداخت و روز ۲۶ ژانویه ۱۷۸۸ «روز ملی استرالیا» نام گرفت. کلنی‌های محکومان به تدریج در مناطق مختلف استرالیا تاسیس شد و فقط  استرالیای جنوبی به عنوان منطقه آزاد معرفی شد. در پی اعتراض مهاجران به انتقال زندانیان به استرالیا، آخرین کشتی محکومان در سال ۱۸۴۸ به نیوساوت‌ویلز رفت.



در زمان ورود مهاجران اروپایی، جمعیت بومی استرالیا بین ۷۵۰هزار تا یک میلیون نفر تخمین زده می‌شود که بسیاری از آنها بر اثر بیماری‌های واگیردار تلف شدند. قوانین حمایت از سفیدپوستان در برابر بومی‌ها و نیز جدا کردن بچه‌های دورگه از خانواده‌های بومی، فشار بسیار زیادی بر آنها وارد آورد و تعدادشان را کمتر از پیش کرد. این قانون در سال ۱۹۶۷ معتدل‌تر شد، ولی حق مالکیت بر زمین بومی‌ها تا سال ۱۹۹۲ به رسمیت شناخته نشد. بین سالهای ۱۸۵۵ تا ۱۸۹۰، هر شش کلنی استرالیا صاحب دولت‌های مستقل از هم شدند، ولی همه آنها هنوز زیر نظر بریتانیا بودند. در ابتدای قرن بیستم، کلنی‌های متحد استرالیا یک کشور خودمختار متحد مشترک‌المنافع تشکیل دادند و تا زمان پایان ساخت کانبرا در سال ۱۹۲۷، ملبورن پایتخت این دولت بود.

 جورج هانت برای فرار از این زندان مخوف در پورت آرتور، پوست کانگورو پوشید. نگهبانان گرسنه به سویش شلیک کردند
او از ترس جانش تسلیم شد و به ۱۵۰ ضربه شلاق محکوم گشت. منبع: ویکیپدیا

در سال ۱۹۳۱ بریتانیا بیشتر ارتباط‌های قانون اساسی خود را با استرالیا قطع کرد. در سال ۱۹۴۲ و در پی شکست بریتانیا برابر ژاپن، استرالیا به آمریکا روی آورد و از سال ۱۹۵۱ رسما متحد نظامی آمریکا شد. از دهه هفتاد میلادی و با براندازی همه قوانین ویژه سفیدپوستان و دعوت خارجی‌ها به مهاجرت، بافت جمعیتی و فرهنگی این کشور بسیار دگرگون شده است. در سال ۱۹۸۶ دولت بریتانیا دیگر هیچ نقشی در دستگاه‌های دولتی و قضایی استرالیا ندارد، ولی رفراندوم برای تبدیل این کشور به جمهوری در سال ۱۹۹۹، نتوانست رای کافی بیاورد و از نظر قانونی هنوز استرالیا پادشاهی و زیر نظر ملکه انگلیس اداره می‌شود.

فوتبال در استرالیا چندان اتفاق مهمی نیست. کریکت و هاکی و راگبی، ورزش‌های محبوب این کشورند. فدراسیون فوتبال این کشور در سال ۱۹۶۳ تشکیل شده است، ولی از سال ۱۹۱۱ تشکیلات فوتبالی در استرالیا فعال بوده‌اند. بعد از چهار بار رد شدن درخواست این فدراسیون برای پیوستن به کنفدراسیون فوتبال آسیا، استرالیا و نیوزیلند با هم کنفدراسیون اقیانوسیه را تشکیل دادند. در سال ۲۰۰۳ و به دنبال راه نیافتن استرالیا به جام جهانی ۲۰۰۲، بحث درباره سوء مدیریت در فوتبال بالا گرفت و فدراسیون فوتبال وقت منحل شد و اتحادیه فوتبال استرالیا شکل گرفت. در سال ۲۰۰۵ بالاخره استرالیا به کنفدراسیون فوتبال آسیا پیوست.

لیگ فوتبال استرالیا در هشت رده مختلف برگزار می‌شود. هر استان برای خودش از یک تا ۵ دسته لیگ استانی دارد و یک لیگ منطقه‌ای. یک لیگ ملی بین تیم‌های صعود کننده از این لیگ‌ها برگزار می‌شود و یک لیگ برتر هم کاملا مستقل از همه لیگ‌های دیگر فعالیت می‌کند. نسل طلایی استرالیا، در سال ۲۰۰۶ و با رهبری گاس هیدینک توانست اروگوئه را شکست دهد، به جام جهانی برسد، با مساوی برابر کرواسی و باخت جلوی برزیل  و شکست دادن ژاپن به مرحله دوم برود و در کنار آن، رکوردی عجیب در جام جهانی به جا بگذارد: هر سه گل این تیم برابر ژاپن، در هفت دقیقه پایانی بازی به دست آمد.

هشتاد و دو هزار نفر برای دیدن بازی اروگوئه-استرالیا به استادیوم رفتند. منبع: ویکیپدیا

این نوشته ترجمه‌ای است از : فوتبال، لیگ فوتبال و تاریخ استرالیا

۱۳۹۳ خرداد ۲۴, شنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۷- شیلی

منبع: ویکیپدیا





جمهوری شیلی، احتمالا نام خود را از یک شوخی گرفته است. «اینکا»ها به دره آنکونکاگوا برپایه نام «تیلی»، رییس قبیله پیکونچه که بر آن منطقه حکومت می‌کرد، شیلی می‌گفتند. داستان دیگری می‌گوید که دیلی نامگذاری، شباهت این دره با «دره کاسما» در پرو و وجود شهری به نام شیلی در آن ناحیه بوده است. نظریه‌های دیگر می‌گویند که در لهجه‌های بومی آمریکا، شیلی در معنایی نزدیک به انتهای دنیا، سرما، برف، گودترین نقطه زمین و نیز صدای پرنده‌ای به اسم تریله به کار رفته است.

ماپوچه‌ها، ساکنان اصلی مرکز و جنوب شیلی بودند. منبع: ویکیپدیا
۱۰هزار سال پیش، بومیان آمریکا (سرخپوست‌ها) در نواحی ساحلی و دره‌های سرزمینی ساکن شدند که امروزه شیلی نام گرفته است. سه تمدن عمده در شیلی شکل گرفت: در شمال، گروه‌هایی که صنعتگر بودند و تحت تاثیر تمدن‌های قبل از اینکا؛ کشاورزان تمدن آرائوکانیا که در مرکز و جنوب ساکن بودند؛ و تمدن شکارچی-ماهیگیر پاتاگونیا در جنوب. امپراتوری اینکا توانست بخش‌هایی از شمال شیلی را در دست بگیرد و قلعه‌هایی نیز بسازد، ولی نتوانست در آن ناحیه ساکن شود. «ماپوچه»ها، قبیله‌ای از تمدن آرائوکانیا، دو بار برابر «توپاک اینکا یوپانکویی» جنگیدند و آنها را به عقب راندند. آرائوکانیاها در زمان آمدن اسپانول‌ها، چیزی حدود یک میلیون نفر بودند و با وجود تلفات زیاد، چهارصد سال برابر متجاوزان ایستادگی کردند. از این رو آنها در شیلی به عنوان نماد میهن‌پرستی و اولین قهرمانان ملی معروفند.

فردیناند ماژلان، اولین اروپایی بود که به شیلی رسید. در سال ۱۵۲۰ او به قبیله پاتاگونیا برخورد کرد و به خاطر بزرگی جثه (قد متوسط ۱.۸۰ در مقایسه با ۱.۵۰ اسپانیایی‌ها) به آنها پاتاگون (پاگنده) لقب داد. ولی "کشف" شیلی معمولا به «دیگو د آلمارگو» نسبت داده می‌شود. فرانسیسکو پیزارو در ابتدا شلی را بی‌اهمیت دید و برای طلاهای اینکاها به پرو رفت، ولی دستیارش آلمارگو با چندصد سرباز توانست به راحتی بر بومی‌ها غلبه کند و شهر «سانتیاگو اکسترمادورای جدید» را در سال ۱۵۴۱ بنا نهد، که اکنون به نام سانتیاگو د شیلی می‌شناسیمش. «والدیویا» اولین فرمانده «فرمانداری کل شیلی» شد که زیر نظر پرو و در نهایت زیر نظر اسپانیا اداره می‌شد. این کشور تا قرن هجدهم فقیرترین مستعمره اسپانیا حساب می‌شد.

جنگ استقلال شیلی، همزمان با حرکات استقلال‌طلبانه سایر کشورهای آمریکایی و به دنبال چیره شدن ژوزف بناپارت بر پادشاه اسپانیا آغاز شد. ولی دو دستگی، باعث شد که این حرکت به جنگ خانگی بین استقلال‌خواهان و سلطنت‌خواهان تبدیل شود. جنگ استقلال، کشمکشی در طبقه‌های بالای جامعه بود، ولی نیروهای هر دو طرف را بومی‌های آمریکا و دورگه‌ها تشکیل می‌دادند. استقلال شیلی به سه مرحله تقسیم می‌شود:

جمهوری قدیم، از ۱۸۱۰ تا ۱۸۱۴ به رهبری خوزه میگل کاررا.  این حرکت ابتدا با ایده خودمختاری آغاز شد و سپس خواسته آنها به استقلال کامل تغییر یافت.
بازپس‌گیری، از ۱۸۱۴ تا ۱۸۱۷ که اسپانیا دوباره توانست سرزمین‌های از دست رفته را (در آمریکا و اروپا) به زیر سلطه درآورد. مانوئل رودریگز نماد ملی مقاومت برابر اسپانیایی‌ها در این دوره شد.
ملت جدید، که در سال ۱۸۱۷ و با پیروزی «خوزه د سن مارتین» به کمک «برناردو او هیگینز» برابر ارتش اسپانیا در کوه‌های آند آغاز شد و منجر به اعلام استقلال در سال ۱۸۱۸ گشت. 

قانون اساسی ۱۸۸۳ شیلی، چکیده تفکرات
دیگو پورتالس بود. منبع: ویکیپدیا
«دیگو پورتالس» از سال ۱۸۳۰ تا ۱۸۳۷، مرد پشت صحنه اداره شیلی بود. او یک "جمهوری اتوکراتیک" بنا کرد و توانست حمایت و رضایت بازرگانان، زمین‌داران، سرمایه‌گذاران خارجی، کلیسا و ارتش را جلب کند. او خود را آگنوستیک می‌دانست و می‌گفت که به خدا اعتقادی ندارد ولی معتقد به کلیساست. او کلیسای کاتولیک را پایه‌ای برای درستکاری، قانونگرایی، کنترل جامعه و ثبات می‌دید. او در سال ۱۸۳۳ قانون اساسی شیلی را نوشت که تا ۱۹۲۵ معتبر ماند. دوره سی ساله قدرت پورتالس، به نام دوره محافظه‌کاری خوانده می‌شود.

در دوره لیبرال (۱۸۹۱-۱۸۶۱) قدرت حکومت مرکزی بیشتر شد و کشور توانست بخشهایی از پرو و بولیوی را بگیرد و سی درصد به وسعتش اضافه کند. در این دوره، کلیسا قدرت خود را از دست داد و قوانینی وضع شد که نقش کهنه کلیسا در زندگی را به عهده دولت می‌گذاشت، مثل ثبت تولد و ازدواج. خوزه مانوئل بالماسدا با رسیدن به ریاست جمهوری، سعی کرد که قانون اساسی را تغییر دهد و حکومت دیکتاتوری تشکیل دهد. کنگره، او را برکنار کرد و این درگیری‌ها تبدیل به جنگویکیپدیا داخلی ۱۸۹۱ شد. او به سفارت آرژانتین پناهنده شد و آنجا خودکشی کرد.

از ۱۸۹۱ تا ۱۹۲۵ شیلی به صورت خاصی از پارلمانی اداره می‌شد. مجلس، توانایی مطلق داشت و دولت را اداره می‌کرد. از سوی دیگر، نمایندگان مجلس هم از نخبگان دستچین شده بودند. ولی در مقایسه با چیزی که قرار بود به سر شیلی بیاید، این دوره سرشار از ثبات دمکراتیک بود. آرتورو آلساندری پالما شیوه تازه‌ای برای به دست گرفتن قدرت پیدا کرد. او به طور مستقیم مردم را خطاب می‌کرد و با شعار "پیشرفت برای جلوگیری از اقلاب"، رای طبقه متوسط را جمع کرد و رییس جمهور شد. آلساندری لیبرال، با مجلس محافظه‌کار درگیر شد و با پشتیبانی مردم و دو کودتای ارتش، قانون اساسی جدید را در سال ۱۹۲۵ به تصویب رساند. او قدرت زیادی در دستان رییس جمهور قرار داد و باعث چند کشتار جمعی بزرگ در کشور شد. حزب رادیکال از سال ۱۹۳۲ به مدت بیست سال قدرت مطلق را در دست گرفت.

سالوادور آلنده گوسنز در سال ۱۹۷۰ برنده انتخابات ریاست جمهوری شد. او عضو حزب سوسیالیست بود و رهبری ائتلاف احزاب سوسیالیست‌، کمونیست‌، رادیکال‌، سوسیال-دمکرات، دمکرات-مسیحی و جنبش اتحاد مردمی را بر عهده داشت. در نهایت به رغم فشارهای بسیار زیاد ایالات متحده بر مجلس شیلی، آلنده با ۱۵۳ رای برابر ۳۵ رای آلساندری برنده انتخابات شد. از جمله برنامه‌های آلنده، کوتاه کردن دست آمریکا از مس شیلی و ملی‌کردن آن، بهبود بخشیدن حقوق کارگران، ادامه اصلاحات ارضی، تبدیل اقتصاد ملی به سه بخش عمومی و مختلط و خصوصی بود. آمریکا به سرعت نارضایتی خود را اعلام کردو تحریم‌هایی علیه شیلی وضع نمود.

کارگران شیلیایی در حمایت از آلنده، انتخابات سال ۱۹۶۴. منبع: ویکیپدیا

با وجود موفقیت‌های اولیه، فقط سه سال بعد از انتخاب آلنده نرخ تورم به ۸۰۰درصد رسید و اقتصاد شیلی زیر فشار آمریکا و سی‌.آی‌.ای از یک سو و کا‌.گ‌.ب از سوی دیگر به سوی نابودی رفت. اعتصاب عمومی در شیلی، فضا را برای کودتای ژنرال آگوستو پینوشه اوگارته (که طبق مدارک سی‌آی‌ای از همان سال ۱۹۷۰ کاندیدای آنها برای به دست گیری قدرت بود) آماده کرد. در سال اول حکومت او، ۷۲ نفر به دست "کاروان مرگ" کشته شدند و در طول حکومتش، اقلا دو هزار نفر اعدام و ۳۰هزار نفر زندانی و شکنجه شدند. پینوشه همه آزادی‌های مدنی را لغو کرد و برنامه‌های آزادسازی، مقررات‌زدایی، خصوصی‌سازی و قطع کمک‌های اجتماعی را به شدت پیگیری کرد. نرخ تورم در یک دوره هشت ساله از ۵۰۰ به ۱۰ درصد سقوط کرد.

استادیوم ملی شیلی در کودتای ۱۹۷۳ پینوشه به عنوان بازداشتگاه، شکنجه‌گاه و قتلگاه مخالفان استفاده می‌شد. منبع: ویکیپدیا

طبق قانون اساسی شیلی، در سال ۱۹۸۸ رفراندومی برگزار شد که انتخاب کنندگان می‌توانستند کاندیدای پیشنهادی شورای حکومت نظامی را قبول یا رد کنند. پینوشه رای نیاورد و پاتریسیو آیلوین آغاز دوران دموکراتیک در شیلی را رقم زد.

 اتحادیه فوتبال شیلی، در سال ۱۸۹۵ و توسط روزنامه‌نگاری به نام دیوید اسکات پایه‌گذاری شد و در سال ۱۹۱۴ به فیفا پیوست. فدراسیون فوتبال شیلی در در سال ۱۹۱۷ تشکیل شد و کنترل فوتبال کشور را در دست گرفت. شیلی به دلیل وجود دو تشکیلات موازی فوتبالی، از فیفا اخراج شد. در سال ۱۹۲۶ این دو تشکیلات در هم ادغام شدند و فدراسیون فوتبال شیلی دوباره به عضویت فیفا درآمد. فدراسیون، مسوول اداره دو اتحادیه فوتبال حرفه‌ای و آماتور در کشور است. فوتبال حرفه‌ای در دو لیگ برتر و دوم برگزار می‌شود. دسته‌های سوم و چهارم، رقابت‌های رده پنجم و لیگ‌های منطقه‌ای زیر نظر اتحادیه آماتور اداره می‌شود.

تیم شیلی یک بار به رتبه سوم جام جهانی رسیده است، در سال ۱۹۶۲ و در کشور خودش. ولی تیم امسال شیلی را قوی‌ترین تیم تاریخ این کشور می‌دانند. فقط پنج بازیکن این تیم (از جمله دو دروازه‌بان) در شیلی بازی می‌کنند و تجربه جهانی خوبی دارند. حتی با داشتن بازیکنانی مثل سانچز و ویدال، من شانس زیادی برای این تیم نمی‌بینم.

استادیوم ملی شیلی، بزرگترین استادیوم این کشور با گنجایش ۴۷هزار نفر. منبع: ویکیپدیا

این نوشته ترجمه‌ای بود از : تاریخ و فوتبال شیلی در ویکیپدیا

۱۳۹۳ خرداد ۲۳, جمعه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۶- هلند

منبع: ویکیپدیا




ریشه نام هلند، از آشکارترین‌های دنیاست و در تقریبا همه زبان‌های اروپایی معنی «سرزمین پست و کم‌ارتفاع» می‌دهد. اولین نشانه‌های زیستن انسان در این سرزمین، به ۴۰هزار سال پیش بازمی‌گردد که نئاندرتال‌ها نژاد غالب در اروپا بودند. بعد از عصر یخبندان، گروه‌های انسانی مختلفی آنجا بودند و از ۸۰۰۰ سال قبل از میلاد هم قبیله‌های بزرگ و تمدن‌های کوچک شکل گرفتند. کشاورزی در هلند سابقه‌ای هفت‌هزار ساله دارد و یک هزاره طول کشیده تا بالاخره به فعالیتی جدی و فراگیر تبدیل شود.

تمدن فانل‌بیکر (معادل فارسی؟) از دانمارک آغاز شد و به شمال آلمان و هلند رسید. از نشانه‌های آنها، سنگ قبرهای بسیار بزرگ است که در هلند و شمال آلمان زیاد یافت می‌شوند. پایه این تمدن در آغاز کشاورزی بود، ولی از حدود ۲۹۰۰ سال پیش از میلاد و به دلایلی که چندان مشخص نیست، به دامداری و استفاده از شیر حیوانات روی آورد. حدس زده می‌شود که فانل‌بیکرها، سرآغاز پدیداری ژنی باشند که به بزرگسالان توانایی هضم لاکتوز را می‌دهد (منبع+). اولین نشانه‌ّای استفاده از چرخ و مس، به حدود ۲۴۰۰ پیش از میلاد بازمی‌گردد.

در عصر آهن و قبل از آمدن رومی‌ها، شمال هلند قلمرو الپ‌ها بود و جنوب، هالشتات‌ها. با سخت شدن شرایط زندگی در اسکاندیناوی، قبایل ژرمن ساکن جنوب آن سرزمین به پایین سرازیر شدند. حدود سال دهم پس از میلاد بود که رومی‌ها این سرزمین را تصرف کردند و هلند تبدیل به استانی از «آلمان علیا» شد. «باتاو»ها علیه رومی‌ها شورش کردند، ولی شکست خوردند و به بردگی گرفته شدند. ناسیونالیست‌های هلندی، باتاوها را اجداد اصلی خود می‌دانند و به شجاعت و آزادی‌خواهی آنها افتخار می‌کنند. به همین دلیل این کشور در قرن هجدهم جمهوری باتاویایی خوانده می‌شد و  به همین دلیل است که هلندی‌ها در قرن هفدهم جاکارتا را باتاویا نام گذاشته بودند.

«فرانک»ها از اوایل قرن سوم میلادی و از ترکیب قبایل کوچک ژرمن ظاهر شدند و بسیار سریع قدرت گرفتند. ششصد سال بعد، آنها قدرت مطلق اروپا بودند. از حدود قرن نهم میلادی، هلندی‌زبانان دیگر به نام فرانک خوانده نمی‌شوند و هویت فرانکی از یک مشخصه نژادی/قومی به هویتی ملیتی تبدیل شده است. با این وجود هلند بخشی از امپراتوری فرانکی باقی ماند. قرن نهم و دهم، دوره قدرت‌نمایی وایکینگ‌ها بود. شروع هزاره دوم، پیوستن هلند به امپراتوری مقدس روم را به همراه داشت و نیز اختلافات شدید درون‌مرزی. 

باتاوی‌ها در جنگ هشت‌ساله موفق شدند رومی‌ها را در ساحل راین شکست دهند. نقاشی از اوتو فان‌فین منبع: ویکیپدیا
"جنگ‌ هشت ساله" در سال ۱۵۶۸ بین استان‌های هلند و اسپانیا، که فرمانروای امپراتوری مقدس روم هم بود، آغاز شد. در پایان، این هفده استان "پیمان اتحاد اوترخت" را برای ایستادگی برابر اسپانیا امضا کردند که سنگ‌بنای هلند امروزی شد. قرن هفدهم، قرن طلایی امپراتوری هلند (داچ) بود. در این زمان، هلندی‌ها در آمریکا و آفریقای جنوبی هم کلنی‌هایی داشتند. عده‌ای بر این باورند که هلند آن سالها، اولین دولت به تمام معنا کاپیتالیستی تاریخ است. نوآوری بازرگانان، منجر به مفاهیم تازه‌ای مثل بیمه و مستمری بازنشستگی شد. از سوی دیگر، ایجاد چرخه‌های رونق-کسادی، اولین حباب تورم سرمایه معروف به جنون لاله و اولین دست بردن در قیمت سهام دنیا در این دوره اتفاق افتاده است. 

همزمان با تشکیل جمهوری فرانسه، در این سرزمین هم جمهوری «باتاو»ی اعلام شد و از ۱۸۰۶ تا ۱۸۱۰ برادر ناپلئون از طرف او حکومت آنجا را در دست گرفت و نام کشور به "پادشاهی هلند" تغییر داده شد (ما در فارسی این کشور را هلند می‌نامیم، در صورتی که نامش ندرلند است و هلند بخشی از آن بوده که اشاره به "هابزبورگ ندرلند" دارد. به جز این یک مورد اخیر "پادشاهی هلند"، در بقیه متن هلند اشاره به ندرلند دارد). لویی بناپارت به جای توجه به دستورات برادر بزرگش، منافع هلندی‌ها را در نظر می‌گرفت تا جایی که اجازه تجارت با انگلیسی‌ها را می‌داد و خودش نیز زبان هلندی یاد می‌گرفت. بعد از اینکه ناپلئون او را از سلطنت خلع کرد، پسر پنج ساله او به نام ناپلئون لویی بناپارت به تاج و تخت رسید که سلطنتش ده روز بیشتر نبود و لشکر ناپلئون، این کشور را ضمیمه امپراتوری فرانسه کرد. به دنبال شکست ناپلئون در نبرد لایپزیگ، هلند دوباره مستقل شد و کشور "پادشاهی ندرلند" در سال ۱۸۱۵ تشکیل شد.

هلند در جنگ جهانی دوم بی‌طرف ماند، ولی آلمان نازی در ۱۰ ماه مه ۱۹۴۰ به این کشور حمله کرد و فقط در پنج روز هلند به تصرف درآمد. خانواده سلطنتی فرار کرد و در انگلستان دولت در تبعید تشکیل داد. به در دوره اشغال، بیش از صدهزار یهودی هلندی به اردوگاه‌های مرگ در هلند، لهستان و چکسلواکی فرستاده شدند. در سال ۱۹۴۱ هلند علیه ژاپن اعلام جنگ کرد و از بزرگتری کلنی نزدیک ژاپن (اندونزی) به آنجا لشکرکشی کرد. با شکست در این جنگ، ژاپنی‌ها از هلندی‌های ساکن اندونزی و نیز بومی‌ها برای کار اجباری استفاده کردند. در این جنگ حدود هشتادهزار نفر کشته شدند که ۱۵هزارتای آنها اروپایی بودند. به گزارش سازمان ملل، در نهایت به دلیل فقر و کار اجباری برای ژاپن، چهار میلیون نفر در اندونزی کشته شدند.

راه آهن روتردام بعد از بمباران. ۵۴ هواپیمای آلمانی، ۹۷ تن بمب در مرکز شهر فروریختند. منبع: ویکیپدیا

بعد از جنگ، هلند در همکاری نزدیک با همسایگانش، به پایداری اقتصادی مناسبی رسید. برای کاهش تراکم جمعیت، دولت شروع به تبلیغ برای مهاجرت کرد و حدود ۵۰۰هزار هلندی راهی کشورهای دیگر شدند. این کشور از تشکیل دهندگان پیمان بنلوکس (بلژیک، هلند، لوکزامبورگ)، پیمان ناتو، بازار مشترک و اتحادیه اروپا است.

فوتبال در قرن نوزدهم به هلند راه یافت. پیم مولیر در سال ۱۸۷۹ و زمانی که فقط چهارده سال داشت، اولین باشگاه فوتبال هلند را تاسیس کرد. معروفترین و بزرگترین باشگاه‌های هلند در فاصله زمانی ۱۸۸۰ و ۱۹۱۵ بنا شدند. فدراسیون فوتبال پادشاهی هلند در سال ۱۸۸۹ تاسیس شد و از کشورهای تشکیل دهنده فیفا بود. لیگ برتر و لیگ دسته یک هلند، حرفه‌ای هستند و دو لیگ تاپ‌کلاسه و هوفدکلاسه، آماتور.

نارنجی‌ها را از دهه هفتاد می‌شناسیم و کم‌وبیش دوست داریم. کارلوس آلبرتو در باره تیم رینوس میشلز، تیم افسانه‌ای هلند ۷۴، گفته است : «تنها تیمی که متفاوت از بقیه بازی می‌کرد. بقیه تیم‌ها مثل هم بودند، ولی اینها با آن بازی "چرخشی"شان چیز دیگری بودند.» تیمی که از آرژانتین و برزیل برده بود، در فینال به آلمان باخت تا چهارسال منتظر بماند و دوباره فینال را ببازد، این بار به آرژانتین. ده سال بعد و با بازگشت رینوس میشلز، هلند جان دوباره‌ای گرفت و قهرمان اروپا شد. از آن بازی‌ها باید گل عجیب فان‌باستن را در فینال برابر شوروی به خاطر بیاوریم. جام جهانی ۹۰ ایتالیا، باز هم مصیبت برخورد به آلمان را برای هلند داشت. تیمی که گولیت، فان‌باستن، ریکارد، وینتر و کومان را داشت، اصلا راضی‌کننده بازی نمی‌کرد. از هلند ۹۴ فقط و فقط به خاطر باخت برابر برزیل خوشم آمد، همین. وحوش فینال جام گذشته را هم که دیگر به این زودی‌ها از یاد نمی‌بریم. شاید آنها زشت‌ترین هلند تاریخ بوده باشند.

نارنجی‌ها در استادیوم گاتلیب-دایملر اشتوتگارت، جام جهانی ۲۰۰۶. منبع: ویکیپدیا
این نوشته ترجمه‌ای بود از : تاریخ و فوتبال هلند در ویکیپدیا 

۱۳۹۳ خرداد ۲۱, چهارشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۵- اسپانیا




کشور پادشاهی اسپانیا، چندان مشخص نیست که چرا به این نام خوانده می‌شود. «هیسپانیا» در زبان رومی، ریشه «اسپانیا»ی امروزی است که به «شهر در دنیای غرب» در زبان ایبری، «شهر ضرب فلزات» یا «شهر  خرگوشها» در فنیقی، «شهر غروب آفتاب» در یونانی و «شهر مرزی» در باسکی تفسیر شده است.



ایبریایی‌ها، باسک‌ها و سلت‌ها در این سرزمین زندگی کرده‌اند؛ ولی اولین انسان‌نماها حدود ۱.۲ میلیون سال پیش آنجا زیسته‌اند. اولین نشانه‌های آمدن انسان مدرن به اسپانیا، به ۳۵هزار سال پیش باز می‌گردد. نقاشی‌های غار آلتاماریا، از معروف‌ترین و زیباترین نشانه‌های زندگی انسان کرومانیون یا نئاندرتال هستند که از ۳۵هزار تا ۱۵هزار سال پیش از میلاد در شبه‌جزیره ایبری ساکن بودند. دویست سال پیش از میلاد، رومی‌ها به سواحل اسپانیا حمله کردند و بیش از دو قرن طول کشید تا به تمام اسپانیا مسلط شوند. فرهنگ ایبریایی و سلتی، به سرعت جایش را به رومی داد و اسپانیا به منبع طلا و پشم و شراب و روغن زیتون و غلات برای امپراتوری روم تبدیل شد.


تا مدتها بعد از کشف، نقاشی‌های غار آلتامیرا تقلبی دانسته می‌شدند. (منبع: ویکیپدیا)
با ضعیف شدن رومی‌ها در قرن پنجم میلادی، وندال‌ها (قومی کوچنده و جنگجو، که ما واژه vandalism را مدیون نام آنها هستیم) و سوئبی‌ها (اجداد «شواب‌»های امروز جنوب غرب آلمان) به سمت جنوب غرب رفتند و به گالیسیا و شمال پرتغال رسیدند. وندال‌ها در نهایت امپراتوری وندلوسیا (که بعدتر به آندلوسیا یا اندلس تبدیل شد) را پایه گذاشتند و بیزانتین‌ها در جنوب آن سرزمین، اسپانیا را بنا نهادند. این دو سرزمین زیر نظر ویزیگوت‌ها با هم متحد شدند و امپراتوری ویزیگوت‌ها، اولین پادشاهی مسیحی (کاتولیک) در آن ناحیه شد.


تولدو، پایتخت امپراتوری ویزیگوت‌ها بود. (منبع: ویکیپدیا)
صد سال بعد از ظهور اسلام، موری‌ها از شمال آفریقا به شبه جزیره ایبری حمله کردند و فقط بخش‌های کوچکی از شمال غرب سرزمین توانستند در برابر گسترش بنی‌امیه مقاومت کنند. نه تنها تنش زیاد بین مسلمانان و "اهل کتاب"، که اختلافات داخلی در مسلمانان و نیز نارضایتی بربرهای شمال آفریقا، که بدنه اصلی نیروهای مهاجم مسلمان را تشکیل می‌دادند، از رهبری عرب‌های خاورمیانه، باعث ناپایداری دائمی در این ناحیه شده بود. موری‌ها کم‌کم به سوی دره رود گوادالاکویر، والنسیا و گرانادا رفتند و کوردوبا، پایتخت بنی‌امیه، ثروتمندترین و پیشرفته‌ترین شهر در غرب اروپا شد. بازپس‌گیری این سرزمین از مسلمانان، از قرن هشتم آغاز شد و بیش از ۷۰۰ سال طول کشید. کوردوبا و سویل در قرن سیزدهم به دست مسیحیان افتاد و شکل‌گیری زبان اسپانیایی از دل لاتین آغاز شد. طاعون سیاه سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ میلادی، اسپانیا را ویران کرد و در نهایت به رونق بسیار زیاد مسیحیت (سوءاستفاده از ناتوانی مردم در دفاع از خود برابر بیماری) منجر شد.

رسیدن کریستف کلمب به آمریکا، قدرت‌گیری ناگهانی برای این امپراتوری به همراه آورد. قرن‌های شانزدهم و هفدهم میلادی، اسپانیا قدرت مطلق اروپا بود و با ایتالیا، هلند، عثمانی، انگلیس و فرانسه جنگید تا مرزهایش را به شهرهایی در شمال آفریقا، تکه‌هایی از آمریکا، بخشهایی از ایتالیا، فرانسه، آلمان، لوکزامبورگ، بلژیک و هلند امروزی گسترش دهد. در کنار حمله‌های دائمی بربرها و عثمانی‌ها، پروتستان‌های جدا شده از کلیسای کاتولیک هم باعث غلتیدن بیشتر امپراتوری به دام جنگ شدند و قرن هفدهم با تنش مذهبی بسیار زیادی پایان یافت.

اسپانیا در انتهای قرن هجدهم وارد جنگ با جمهوری تازه تاسیس فرانسه شد، که هنوز هم آثارش در اختلافات داخلی اسپانیا دیده می‌شود. قرن نوزدهم، برخی از مستعمرات اسپانیا اعلام استقلال کردند و قرن بیستم هم حتی نتوانست آرامش برای این کشور به همراه آورد. بعد از جنگ‌های طولانی در مراکش و گینه استوایی، اسپانیا ترجیح داد که در جنگ جهانی اول بی‌طرف بماند.

سوم مه ۱۸۰۸، اثر فرانسیسکو گویا. اسپانیا برابر ناپلئون می‌ایستد. (منبع: ویکیپدیا)
ژنرال «میگل پریمو د ریورا» از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ بر اسپانیا حکومت کرد، که منجر به تشکیل جمهوری دوم شد. این جمهوری به باسک، کاتالونیا و گالیسیا خودمختاری داد و حق رای زنان را به رسمیت شناخت. با بدتر شدن اوضاع اقتصادی کشور، فضای سیاسی اسپانیا بسیار رادیکال شد و به خشونت زیاد گرایید.

جنگ داخلی اسپانیا در سال ۱۹۳۶ آغاز شد. نیروهای ملی‌گرا به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو و با پشتیبانی نازی‌های آلمان و فاشیست‌های ایتالیا به مدت سه سال در برابر جمهوری‌خواهانی جنگیدند که توسط شوروی، مکزیک و بریگادهای بین‌المللی حمایت می‌شدند. فرانکو در نهایت پیروز شد و تا ۱۹۷۵ دیکتاتور اسپانیا باقی ماند. اسپانیای فرانکو، حزب کاتولیک و ملی‌گرا و ضدکمونیسم «فالانژ اسپانیا» بود. اسپانیا در جنگ جهانی دوم هم بی‌طرف ماند، ولی تمایل زیادی به نیروهای محور داشت. بعد از جنگ، کشور از لحاظ اقتصادی و سیاسی منزوی شد و حتی از سازمان ملل هم بیرون ماند. در سال ۱۹۵۵ و به دنبال اهمیت استراتژیک اسپانیا برای آمریکا در جنگ سرد، اقتصاد این کشور به سرعت رشد کرد و بالاخره توانست وارد دوران اقتصادی مدرن شود.

پس از مرگ فرانکو و به قدرت رسیدن «خوان کارلوس»، قانون اساسی تازه اسپانیا در سال ۱۹۷۸ راه بازگشت به دموکراسی را باز کرد. دولت، کوچک شد و قدرت را به منطقه‌های خودمختار واگذار کرد.
فوتبال مدرن، در اواخر قرن نوزدهم و توسط کارگران مهاجر بریتانیایی، دریانوردان و دانشجویانی که در انگلستان درس خوانده بودند،  به اسپانیا معرفی شد. اولین باشگاه فوتبال این کشور، «رکراتیوو د اوئلوا» در سال ۱۸۸۹ توسط انگلیسی‌ها پایه‌گذاری شد و یک سال بعد اولین بازی رسمی فوتبال اسپانیا را برابر سویل (سویا) انجام داد. قدیمی‌ترین رقابت فوتبالی این کشور، کوپا دل ری یا جام سلطنتی، از سال ۱۹۰۳ برگزار می‌شود. لیگ‌های دسته اول (لا لیگا)، دسته دوم و دسته دوم ب، در سطح کشور برگزار می‌شوند و دسته چهارم به صورت منطقه‌ای. دو لیگ جوانان نیز در این کشور وجود دارد.

اسپانیای ۱۹۹۰ را من با بوتراگوئنو و زوبی‌زارتا به یاد می‌آورم، ولی نه چندان روشن. سال ۱۹۹۴ هم حتی چندان طرفدارش نبودم، هرچند این تیم زوبی‌زارتا، هیرو، گواردیولا، لوییز انریکه و باکرو  را با هم داشت. زنده‌ترین تصویرم از آن بازی‌ها، آرنجی است که تاسوتی به بینی لوییز انریکه زد. سال ۹۸، اسپانیا محو شد و حتی از گروهش هم بالا نیامد. ولی نسلی طلایی در حال شکل‌گیری بود. آمار و ارقام می‌گویند که اسپانیای کنونی، بهترین تیم ملی یک کشور در تاریخ فوتبال است. پیشرفت خطی و پیوسته این تیم از اواخر هزاره گذشته تا امروز، باید بالاخره جایی تمام شود. اسپانیا، کمرنگ‌تر از قبل است و خسته، ولی هنوز هم نه تنها دوست‌داشتنی است، که به نظر من بهترین و کاملترین تیم هم حساب می‌شود.

کمپ‌نو، خانه تیمی که فرای یک باشگاه است، با گنجایش ۹۹۳۵۴ نفر بزرگترین استادیوم اروپاست. (منبع: ویکیپدیا)

این نوشته ترجمه‌ای بود از این منابع: اسپانیا، فوتبال و تیم ملی اسپانیا در ویکیپدیا

۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۴- کامرون

منبع: ویکیپدیا




جمهوری کامرون را «آفریقای کوچک» می‌نامند. همه آن چه در جاهای مختلف آفریقا دیده می‌شود، از صحرا و جنگ و بیابان و کوه و ساحل و علفزار، در این کشور وجود دارد. این سرزمین از دوران نوسنگی (بگیریم همان عصر حجر) مسکونی بوده است و «باکا»ها از قدیمی‌ترین ساکنان این سرزمین حساب می‌شوند. تمدن «سائو» از حدود سال ۵۰۰ میلادی در اطراف دریاچه چاد (مشترک بین کامرون و چاد) شکل گرفته، ولی سابقه شکارچی-گردآورندگان «بائو» در جنگل‌های جنوب‌شرقی به چند قرن پیش از میلاد باز می‌گردد.


کاشفان پرتغالی که در سال ۱۴۷۲ به سواحل این کشور رسیدند، به خاطر فراوانی میگو در رودخانه «ووری»، نام رود و سپس منطقه را Rio dos Camarões  یا «رودخانه میگو» نامگذاری کردند که در انگلیسی به کامرون تبدیل شد. اوایل قرن نوزدهم میلادی، «مودیبو آداما» رییس سربازان «فولانی» علیه جمعیت غیرمسلمان کامرون (مبلغان مذهبی اروپایی‌هایی با انگیزه‌های اقتصادی از سواحل به سمت مرکز کشور آمده بودند) اعلام جهاد کرد و «امارت آداماوا» را در شمال کامرون بنا کرد، که بخش بزرگی از شبکه تجارت برده مسلمانان شد.

میگوی رود ووری. منبع: ویکیپدیا

امپراتوری آلمان در سال ۱۸۸۴ این ناحیه را «کلنی» خود اعلام کرد. با شکست آلمان در جنگ جهانی اول، کامرون به زیر سلطه کشورهای برنده جنگ درآمد و بین انگلیس و فرانسه تقسیم شد. کامرون فرانسه، در اقتصاد کشور مادر ادغام شد و این باعث پیشرفت اقتصاد و بهبود زیرساخت‌های کشور شد. فرانسه هم مانند آلمان، از کار اجباری شهروندان کامرون بهره می‌برد. انگلیسی‌ها، ناحیه خودشان را از کشور همسایه، نیجریه، اداره می‌کردند. در سال ۱۹۴۶ و با انتقال سلطه مستعمرات آلمان به سازمان ملل، مساله اتحاد کامرون بسیار جدی شد و فرانسه، حزب رادیکال UPC (اتحاد مردمی کامرون) را غیرقانونی و رهبرش را ترور کرد.

اندکی گذشته از نیمه شب یکم ژانویه ۱۹۶۰، کامرون شمالی به ریاست جمهوری «احمدو آهیجو» از فرانسه مستقل شد. یکم اکتبر ۱۹۶‍۱ هم کامرون جنوبی از انگلستان مستقل شد و برای تشکیل «جمهوری فدرال کامرون»، به کامرون شمالی پیوست.

دستور زبان باموم. شاه نجویا در ابتدای قرن بیستم دستور داد
که خط از تصویرنگاری به الفبایی تغییر یابد. منبع: ویکیپدیا
آهیجو به بهانه جنگ در جریان با UPC همه قدرت را در دستان رییس جمهور متمرکز کرد. حزب او CNU (اتحاد ملی کامرون) در سال ۱۹۶۶ تنها حزب کشور شد و شش سال بعد، نظام فدرالی هم به پای تشکیل «جمهوری متحد کامرون» قربانی شد. مدل اقتصادی «لیبرالی کنترل شده» او، مخلوطی از اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی، شکست خورد و بالاخره در سال ۱۹۸۲ او جای خودش را به «پل بیا» داد، که بیش از آهیجو به شیوه‌های دموکراتیک پایبند بود، ولی بعد از اینکه کودتای نظامی علیه او شکست خورد، همان روش کشورداری آهیجو را پیش گرفت.


دوالا چارلز لالان در اولین سالهای بعد از جنگ جهانی اول، نخستین تیم فوتبال کامرون را درست کرد. فدراسیون ورزش در سال ۱۹۴۷ توسط کلنل باودیمن تشکیل شد که وظیفه تنظیم برنامه ورزش و مخصوصا فوتبال در نیروهای مسلح را به عهده داشت. اولین بازی فوتبال در کامرون، بین یک تیم آماتور فرانسوی و منتخبی از دو شهر یائونده و دوالا در سال ۱۹۵۵ برگزار شد. فدراسیون فوتبال کامرون در سال ۱۹۵۹ آغاز به کار کرد و سه سال بعد عضو فیفا شد. کامرون، لیگ حرفه‌ای و آماتور دارد، ولی همه بازیکنان تیم ملی کامرون (جز دو نفر) در لیگ‌های خارجی بازی می‌کنند. «شیرهای رام‌نشدنی» فقط دو بار در مرحله‌نهایی ده جام جهانی گذشته غایب بوده‌اند.

هنوز هم خاطره‌انگیزترین بازی این تیم، دیدار اول جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا و گل فرانسوا اومام-بی‌ییک است. پیروزی کامرون با ماکاناکی و میلا بر آن آرژانتین عالی، هنوز هم برای من از درک نکردنی‌های فوتبال است. باخت (شاید ناحق) به انگلیس در مرحله یک‌چهارم‌نهایی، رتبه هشتم را برای کامرون به همراه داشت. امسال با آلکس سانگ، ماکسیم شوپو-موتینگ، ام‌بیا و ماتیپ که در باشگاه‌های بهتری در مقایسه با سایرین بازی می‌کنند و نیز ستاره دهه گذشته فوتبال کامرون، ساموئل اتوئو که فعلا در هیچ باشگاهی بازی نمی‌کند، کامرون تیم به نسبت مناسبی دارد. از سوی دیگر همگروهی با برزیل به تنهایی نیمی از امید به صعود هر تیمی را نابود می‌کند، چه برسد به اینکه مکزیک و کرواسی با انگیزه هم در آن گروه باشند.

گل بازی افتتاحیه جام جهانی ۱۹۹۰ به آرژانتین. منبع: رپوبلیکا اسپرت
این نوشته ترجمه‌ای است از کامرون و فوتبال در کامرون در ویکیپدیا و نیز تاریخ فدراسیون فوتبال کامرون