۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

مساله اعتماد به نفس بیش از حد در ساعت 3 صبح

از آدم‌های با اعتماد به نفس بالا، بدم می‌آید. بهتر است بگویم می‌ترسم. وقتی در نزدیکی‌شان هستم، احساس ناامنی خاصی دارم. گویا با پیوندهایی نامرئی، مدام به من طعنه می‌زنند. مخصوصا در رفتارشان با جنس مخالف. البته بیشتر هدف من از آدم‌های مذکور، مردان هستند و احساس واقعی من هم، شاید خطر نابودی توسط رقیب باشد. وقتی این موجودات به سرعت تبدیل به هیولا شونده، دستگاه تراونده‌شان را روشن می‌کنند تا با لبخندی احساس رضایت دائمی از محیط‌ را به رخ همه بکشند، و سعی کنند تا حد امکان باهوش به نظر برسند و همه چشمهای گردان در حدقه را به خود جلب کنند، و می‌کوشند با دستهای کارکشته از سالها مراوده با مردم، ژست های برمن مگوزید خود را به همه حقنه کنند و خود را در حد خدا باورپذیر جلوه دهند، درست در همین لحظه، برای من ناچیز می‌شوند. خدایی، برازنده انسانی است که شکسته‌ترین است. نه از آن جهت که خود را خفیف نشان دهد، بل از آن رو که تلاشی نمی‌کند برای دستیابی به جایگاه خدایان. از آن‌جا که فرار می‌کند از نشستن بر روی اریکه پادشاهی، که ردای سرخ قضاوت را هرگز به تن نمی‌کند و با ملاک‌های بیشمارش، دنیا را به طرفةالعینی برآورد نمی‌کند. عقاید حقیرش را با اهن و تلپ به صورت بنی‌بشر قی نمی‌کند. به وقت نعل‌بندی خود را اسب نمی‌نمایاند و هنگام خرامیدن، کبک.
در جوار این خدازادگان متفرعن بودن، به سرعت عقل ناچیز من‌ را زایل می‌کند. وادارم می‌کند به چشم بستن بر ارزش قضاوت نکردن دیگران. میل به خودنابودگری در من بی‌داد می‌کند، چون در مقابل حقارت بی‌پایان تراونده از برق چشم‌آزار هزار پولک درخشانش، احساس بزرگی و پوچی توامان در وجودم به پا می‌کند. بلافاصله در موردشان تصمیم می‌گیرم. از آن‌ها بدم می‌آید.

دلیل این احساس ابلهانه، شاید در خودم باشد. گاهی اعتماد به نفس ناچیز و گاهی هم بسیار زیاد، که دومی معمولا کمتر پیش می‌آید. این آدم‌های سوپرمعتمدبالنفس، فقط به آن‌چیزی باور دارند که از درون‌شان بجوشد. هنجار و قانون، در صورتی درست است که او مهر به پایش گذاشته باشد. آدم‌های دیگر، خرده حشراتی هستند برای دل‌مشغولی‌های گاه‌به‌گاه این آدمیان. این‌ها، قضاوت می‌کنند دیگران را: شمشیر در دست، همه آن‌چه به ذهن‌شان می‌رسد از تفسیر شخصیت دیگران، روا می‌دارند به فرق بدبختی که در مقابل‌شان است. صریح نیستند، وقیح‌اند. برای پیروزی بر شخصیت دیگری می‌جنگند، نه برای اصلاح او. شکست دیگری، سربلندی آن‌هاست. این‌ها گونه‌ای بسیار حقیر از جانداران هستند، به نام احمق‌ها.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر