۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

متن کامل نامه سرگشاده گروهی از وبلاگ نویسان به علی مطهری

خدمت جناب آقای علی مطهری
با عرض سلام و احترام



ما، گروهی از هم‌وطنان شما هستیم که خود را فعال و هوادار «جنبش سبز مردم ایران» می‌دانیم. جنبشی که اعضایش از زمان برگزاری دهمین انتخابات ریاست جمهوری تاکنون متحمل رنج و درد فراوان شده‌اند. ما برخی از همراهان خود را در خاک و خون دیده‌ایم و گروه بیشتری را امروز در بند و اسارت داریم. ما مورد ظلم قرار گرفتیم اما همچنان دادگاهی برای تظلم‌خواهی نمی‌یابیم.



آقای مطهری
در ریشه‌یابی علل و عوامل اتفاقات ناگوار 20 ماه گذشته میان ما و شما اختلافاتی وجود دارد. اختلافاتی که شاید بتوان در فضایی آرام به حل و فصل آنان دل بست و شاید هم هیچ گاه به توافقی قطعی بر سر آنان دست نیابیم، اما در این میان ما تشابهاتی هم می‌بینیم که می‌توانند محوریتی برای یک حرکت مشترک شوند.



ما به مانند شما از تداوم وضعیت نابسامان کنونی که بن‌بستی ناگوار را بر سر راه کشور قرار داده است به ستوه آمده‌ایم. ما خواستار بازگشت آرامش و آسایش به کشور و رفع فضای کینه و نفرت و خشم هستیم.
ما به مانند شما از تداوم خشونت‌های خیابانی، کشته شدن هم‌وطنانمان و بازداشت‌های گسترده ناخرسند هستیم و توقف این وقایع تاسف بار را برای مصالح خود و کشور در اولویت می‌دانیم.
ما به مانند شما از قانون‌گریزی و تصمیمات شخصی و جناحی و گروهی آسیب دیده‌ایم و بزرگترین قربانی چنین روندی را مصالح کلی کشور و ملت می‌دانیم.
ما به مانند شما راه حل عبور از بحران را نه در فضایی ملتهب و سرشار از دروغ و تهمت، که در سایه آرامش و گفت و گو جست و جو می‌کنیم.
و در نهایت ما نیز چون شما پافشاری بر لجاجت و تمامیت‌خواهی را ریشه تمامی این مصیبت‌ها می‌دانیم و امیدواریم همه شهروندان کشور، به ویژه مسوولین حکومتی با سعه صدر بیشتری به سخنان و مطالبات طرف مقابل گوش فرا دهند.



جناب مطهری
ما امیدواریم همین میزان از اشتراکات برای آغاز حرکتی مشترک در راستای نیل به توافقی مطلوب (هرچند حداقلی) کفایت کند. پس صادقانه و صمیمانه دست یاری به سوی شما دراز می‌کنیم چرا که شما را فردی صادق، هرچند در مخالفت با خود می‌شناسیم.



آقای مطهری
«جنبش سبز ایران» امروز جنبشی متکثر با خواسته‌های گوناگون است. هر کسی از ظن خود یار آن شده و به اعتراف شاخص‌ترین چهره‌هایش هنوز کسی نتوانسته است کلیتی را به تمامی اقشار حاضر در آن منتسب کند. با این حال ما گروهی از دل همین جنبش هستیم که امیدواریم تا با محوریت قانون، انصاف و مصالح ملی شاهد برقراری گفت و گو با نمایندگان منصف و صادق حاکمیت باشیم. در این راه خواسته‌های ما به صورت شفاف مطرح شده و هرکس که مدعی دلسوزی برای کشور و مردم است باید برای برآورده‌سازی آن‌ها تلاش کند:



ما خواستار رفع حصر خانگی رهبرانمان هستیم. آنانی که در هیچ محکمه‌ای محاکمه نشده‌اند و بر خلاف قانون و بدون هیچ اتهام اعلام شده و جرمی اثبات شده در حصر گرفتار آمده‌اند و از ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی خود محروم مانده‌اند.
ما خواهان تضمین حق شهروندان بر تجمعات و راهپیمایی هستیم که صراحتا در بند 27 قانون اساسی ذکر شده است.
ما خواستار آزادی همراهان در بندمان هستیم که گروه گروه و بی‌هیچ گونه اتهام مشخصی بازداشت می‌شوند و بدون محاکمه در دادگاهی رسمی در بند و زنجیر به سر می‌برند.
ما خواستار آزادی مطبوعات و رفع هرگونه سانسور هستیم. حقی بدیهی و اولیه که در بند به بند قانون اساسی کشور به ویژه مواد 3، 24 و 175 مورد تاکید قرار گرفته است.
ما خواستار خاتمه دادن به شرایط امنیتی حاکم بر کشور هستیم که آن را بزرگترین خطر برای مصالح ملی و مایه وهن و بی‌آبرویی کشور می‌دانیم.
و در نهایت ما خواستار برگزاری انتخابات آزاد، غیرگزینشی و سالم هستیم که تنها مستبدین و دیکتاتورها می‌توانند با آن مخالفت کنند.



جناب مطهری
بپذیرید که در این فضا، هر بارقه‌ای از هم‌گرایی، هرچند به مصداق کورسویی لرزان، باید به فال نیک گرفته شود و مورد حمایت قرار گیرد تا بتوانیم به توافق‌های بزرگ‌تر چشم امید ببندیم. ما تنها می‌خواهیم به شما اطمینان دهیم که اگر در راستای تلطیف فضا و بازگشت امور کشور به روند عادی خود گامی بردارید صمیمانه از اقدامات شما حمایت خواهیم کرد. با این حال ما گمان می‌کنیم تا زمانی که ارتباط فعالان جنبش با چهره‌هایی که به صورت نمادین رهبران جنبش خوانده می‌شوند برقرار نگردد، حداقل‌های این توافق هم قابل دسترسی نیست.



پس اجازه بدهید از شما بخواهیم تا به نمایندگی از این جمع اعلام کنید آزادی رهبران جنبش ما، آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی از حصر خانگی از جانب فعالان جنبش سبز به مصداق گامی مثبت در راستای اعتمادسازی از سوی حاکمیت قلمداد خواهد شد. شما بهتر از هر کس دیگری می‌دانید که این چهره‌ها بارها و بارها بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی تاکید کرده‌اند، پس می‌توان امیدوار بود که همین فصل الخطاب مورد توافق طرفین، دستمایه گفت و گوهای آینده قرار گیرد.



آقای مطهری
ما می‌خواهیم که به رسمیت شناخته شویم. از ما یاد کنید اما نه به عنوان فتنه‌گران که ما تنها معترضیم. ما سوگواران جنبشی وابسته و مدفون شده نیستیم. ما آزادی خواهان مستقلی هستیم که جنبش پویای ما با گذشت 20 ماه سرکوب و فشار همچنان رو به رشد و بلوغ است. ما را فریب‌خورده ندانید که ما پرسش‌گریم. ما را اقلیت ناچیز نشمرید که ما بی‌شماریم حتی اگر در نگاه شما اکثریت نباشیم و در نهایت اینکه از آزادی رهبران و دیگر همراهان دربند ما حمایت کنید، ما نیز از حکمیت شما استقبال خواهیم کرد.





با سپاس از توجه شما و به امید بازگشت به آرامشی که مصالح کشور و ملت را در بر بگیرد
گروهی از وبلاگ نویسان سبز





وبلاگ های امضا کننده:

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

تقلب آلمانی و تقلب ایرانی

از دو روز پیش بحثی در مورد مدرک تحصیلی وزیر دفاع آلمان در رسانه‌ها به راه افتاده است. ظاهرا جناب وزیر، بخش‌هایی از پایان نامه دکترایشان را بدون ذکر ماخذ و فقط با کپی/پیست انجام داده‌اند. روزنامه فرانکفورتر آلگماینه دقیقا بخش‌هایی از کتاب وزیر را در کنار اصل نوشته قرار داده و کاملا مستند مچ او را گرفته است. بعد از اینکه آتش جریان بالا گرفت، سخنگویی از طرف مرکل صدراعظم آلمان، به رسانه‌ها گفت که بهترین مرجع برای تایید یا رد این ادعا، دانشگاه محل تحصیل گوتنبرگ (وزیر دفاع) است و مرکل تا اتمام بررسی‌ها، نظر خاصی نخواهد داشت. از طرف دیگر با فشار رسانه‌ها و خبرنگاران، گوتنبرگ وادار به موضع گیری مشخص شده است. او اعلام کرده که تا مشخص شدن نتیجه تحقیقات، به هیچ وجه از عنوان دکتر استفاده نخواهد کرد ولی در هر حال قصدی برای استعفا از وزارت ندارد. البته به دلیل سهل انگاری در اعلام منبع مورد استفاده، عذرخواهی می‌کند و نواقص را برطرف خواهد کرد. حالا جریان به جایی کشیده که باید مشخص شود آیا واقعا آقای گوتنبرگ قصد داشته برای دستیابی به دکترا دروغ بگوید؟ یا بعدا از مدرکی که لایقش نبوده و برای آن کار نکرده استفاده کند؟
به یاد مدارک قلابی ایرانی افتادم. کسی که از رهبر و نه از مردم، عنوان رییس جمهور دریافت کرده و دستش به خون جوانان ایران آلوده است، با وقاحت مدرک را کاغذپاره می‌خواند، مخالفان وزیر دروغگو را تهمت‌زن می‌داند و تازه بعد از اثبات افتضاح، بر آن اصرار هم می‌کند! و البته بعد از چندی، آدم به مراتب کثیف‌تری را با حمایت همان بی‌همه‌چیزی که حکم ریاست خودش را تایید کرده در کابینه‌اش نگه می‌دارد که مدرک تحصیلی، تنها کسری قابل چشمپوشی از سیاهه بلندبالای خلافکاری‌هایش است. اصولا هر حرف سالم و راست و درستی با طبع اینها سازگاری ندارد و صفرایشان را می‌افزاید.
آقای وزیر دفاع فعلی آلمان با نام کاملKarl Theodor Maria Nikolaus Johann Jacob Philipp Franz Joseph Sylvester Freiherr von und zu Guttenberg از خانواده‌ای بسیار قدیمی و معتبر می‌آید که سابقه درخشانی در تاریخ معاصر آلمان دارد. اجدادش همه سیاستمدار بوده‌اند و اصولا سر میز غذاخوری تمام آقایان و خانم‌ها بحث سیاسی می‌کرده‌اند. این خانواده از سال 1158 میلادی سرشناس بوده و از سال 1700 لقب بارون داشته است. برای چنین آدمی، قبول این اتهام باید سنگین‌تر باشد، ولی مجبور است بپذیرد و به سایرین احترام بگذارد، زیرا ساز و کارهایی در اجتماع وجود دارد که می‌تواند دوران فعالیت حرفه‌ای و البته پیشینه‌اش را خراب کند. 
وزیر کشور قبلی و البته در حال حاضر هم رحیمی، آدم هایی بی‌پیشینه روشن هستند که با زد و بندهای سیاسی و اقتصادی، جایی برای خود در گروه حاکم پیدا کرده‌اند و خارج از این قالب، هیچ برای عرضه ندارند. می‌دانند اگر از این خر مراد پیاده شدند، باید به دیگران حسابی سواری بدهند. می‌دانند که به جز وقاحت و گرفتن پاچه دیگران و پرونده‌سازی، هنری ندارند. و صدالبته باید رئیس‌شان را هم فراموش نکرد که ناگهان با موجی که خود مردم و البته بخشی از اصلاح‌طلبان ساخته بودند، از ناکجا آباد آمد و رای درو کرد و بر مصدر نشست و حالی بر مملکت رفت که تو دانی! 
این‌ها با معذرت‌خواهی می‌میرند و زندگی‌شان به وقاحت وابسته است. اینها اگر قرار به رفتن باشد، تا نفر آخری که بتوانند با خود به پایین می‌کشند. امیدوارم اشتباه کنم و آینده‌ای خونبار تر نداشته باشیم.

خارج نشین‌ ها

من نمی‌دانم چطور می‌توان هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای پرگهر آریایی نشست و دستور پیشروی به داخل نشینان صادر کرد. عده‌ای هستند که بنا به مشکلاتی از ایران خارج شده‌اند و البته به گونه‌های مختلف به پیشرفت حرکت آزادیخواهانه مردم کمک کرده‌اند. مطلب نوشته اند، مواضع مردم را برای دنیا روشن کرده‌اند، صدای مردم بوده‌اند، دولت را رسوا کرده‌اند و خلاصه به نحوی و در حد خود یاور مردم بوده‌اند. بیشتر این‌ها، کسانی هستند که در ایران توسط حکومت آزار دیده‌اند و به محض یافتن روزنه‌ای، فرار کرده‌اند. به جای خود ایستادگی کردند و هنگامی که نتوانستند یا احساس کردند فعالیتشان می‌تواند خارج از مرزها مفیتر باشد، بار سفر را بستند.
عده‌ای دیگر هستند که بدون پرداخت هزینه، فضای شبکه‌های اجتماعی را شلوغ می‌کنند. عمده فعالیتشان همخوان کردن نوشته ها و تولیدات دیگران است و گه گاهی چند جمله‌ای از خود تراوش می‌کنند. لعن و نفرین حکومت و قربان صدقه مردم. بسیاری از آنها توانایی حیرت‌انگیزی در شاخه به شاخه کردن دارند. امروز مردم را غیور و سلحشور و خدا می‌دانند و فردا، بی‌غیرت و ترسو و بی‌فرهنگ. پای این‌ها برای همه مناسبت‌ها وسط است، آی مردم تظاهرات کنید، بزنید بکشید بگیرید ببندید، که نفس آخرشان است. فردای روز تظاهرات هم، وامصیبتا که کشتند جوانمان را. بعد عکس پروفایل خود را عوض کنند و احساس قهرمانی، که ما خودمان را برای جنبش فدا و فنا کردیم.
از روزی که مام میهن را ترک کردم، احساس عجیبی دارم. نزدیک روزهای تظاهرات که می‌شود، بغض می‌کنم. ساکت و گیج می‌شوم. به خودم اجازه نمی‌دهم که خبررسانی کنم، مبادا کوچکترین برداشتی شود که فلانی خودش جای امن نشسته و بقیه را به زیر دست جلاد می‌فرستد. یا اینکه مدام با خودم می‌گویم که اگر حتی یک نفر به حرف من رفت و یک باتوم خورد، من پیش وجدان خودم ناراحت خواهم بود، که لیوان چای به دست فقط F5 زده‌ام و اخبار خوانده‌ام و او را به جای خودم به رودررو شدن با پست ترین حکومت حال حاضر جهان تحریک کرده‌ام. نمی‌دانم چقدر حق دارم در مورد کار نیمه‌ای که از زیرش در رفتم حرف بزنم! اگر که من "این کاره" بودم، همان‌جا می‌ماندم و پیه هرچیزی را به تن می‌مالیدم. حالا که به حاشیه امن دست پیدا کردم، و خودخواسته و بدون آن‌که خطر مهمی تهدیدم کند زندگی دیگری انتخاب کردم، چقدر لایق حرف زدن و نظریه‌پردازی سطحی و ژست‌های مبارزه با و بی خشونت هستم؟
مهمترین سوالم البته چیز دیگری است. چطور می‌توانم از موقعیت نسبتا امن خودم استفاده کنم و به مردم و این جنبش کمک برسانم. آیا حضور در فضای مجازی، ریبوت کردن سایت‌های حکومتی و خایه‌مال، همخوان کردن عکس و نوشته و خلاصه فعالیت‌های مرسوم در این فضا، می‌تواند کمکی به حرکت مردمی کند؟ فکر می‌کنم با توجه به  شرایط مملکت، اثربخشی این فضا از مقدار کنونی فراتر نرود. احساس می‌کنم به سقف تاثیرگذاری نزدیک شده‌ایم و باید به نحوی حرکت به داخل جامعه راه پیدا کند.
فکر می‌کنم فضای مجازی از آگاهی بخشی دور شده است. تکرار و بازخوانی حرفهای چندش آور کرکس کیهان، آگاهی بخشی نیست. عکس سرداری که در مراسم تشییع جنازه لبخند می‌زند، هرچند بسیار چندش آور، اطلاع رسانی نیست. ما همه آگاهیم که چه اراذل و اوباشی جامعه را به تشنج می‌کشند و البته جمعی از آنها در لباسی به شکل دیگر به حکمرانی مشغولند. تکرار بیش از حد اخبار این فرومایه‌ها، صرفا به آنها باور دیده شدن می‌دهد. اینها اگر دیده نشوند، خواهند مرد.

بسیار خوشحال می‌شوم اگر کسی راهی برای کمک به جنبش پیش پای من بگذارد.

جای خالی نوشته ها، دستگرمی

من از آدمهایی هستم که به راحتی پشتشان باد می‌خورد. دو روز اگر به یک روتین و برنامه نچسبم، سررشته‌اش به کلی از دستم خارج می‌شود و تا دوباره به روند گذشته بازگردم، جمع کثیری از بستگان و رفتگانم جلوی چشمانم درمی‌آیند و رژه می‌روند. شاهد ماجرا هم فاصله پست‌های این وبلاگ است. الان هم چندان چیزی برای گفتن ندارم، به جز مقداری فحش و بدوبیراه که توی حلقومم گره خورده‌اند.