امروز سر کلاس فیزیک، استاد گفت که تنها واحدی که هنوز تعریف و مقدار درستی ندارد، وزن (جرم) است. هرسال از همه کشورهای (لابد مهم) دنیا، گروهی بلند میشوند و انر انر به فرانسه میروند تا کیلوگرم های نمونه را با واحد اصلی مقایسه کنند و جالب آنجاست که نتیجه آن مشخص نیست! یعنی میبینند که اختلاف وزنی وجود دارد ولی نمیدانند کدام سنگینتر یا سبکتر شده است. واحدهای طول(متر) با دقت 12رقم اعشار و زمان(ثانیه) با 15رقم اعشار به خوبی تعریف شدهاند، ولی وزن(جرم با واحد کیلوگرم) هنوز تعریف مشخص و ثابتی ندارد. قرار است که یک گوی از جنس سیلیسیم ساخته شود و با شمارش دقیق مولکولهایش، به عنوان واحد جرم به مقدار دقیقا یک کیلوگرم تعیین شود.
حالا این همه مقدمه چینی کردم با این مچ معیوبم که چه؟
نوشتهای در گوگل ریدر به همخوانی گذاشته شده بود که حسابی من را "تریگ" کرد. اسلام، یک سری دستورات دینی دارد و به تبع آن تعدادی قاعده و قانون که اگر این دستورات را اجرا نکنی، فلان بلا سرت میآید. بعد استثنا دارد (مانند دعا) که از آن بلاها جلوگیری میکند. تازه گاهی کارهای خوب هم رفع بلا هستند. البته خود بلا هم درست تعریف نمیشود که بدانی چه کارت میکنند. بلاهای دنیوی مانند بیبرکت شدن مال قابل درک و البته به انحاء مختلف قابل تاویل هستند. بلاهای معنوی و آنجهانی که دیگر لنگ مبارکشان در خلاء بین کهکشانی گرفتار است.
گاهی هم احکام بسیار کلی میشوند مانند همین حدیث، که چهل روز تمام نمازهایت را به جماعت بخوان، دوچیز به پایت نوشته میشود: نجات از نفاق و رهایی از آتش
بلافاصله به یاد مدینه فاضله جمهوری اسلامی افتادم، شهری دلمرده و وحشتناک در اطراف تهران که به تنهایی نیمی از بار بدبختسازی ملی بر دوشش است. آنهایی که تمام نمازهایشان به جماعت خوانده میشود، در این شهر کم نیستند و چقدر هم از روی خلوص میخوانند! و لابد باید از نفاق و آتش به دور باشند. بگذریم.
بعد حدیث دیگری هم هست که به خدايى كه جان محمد در دست (قدرت) اوست به بهشت نمى رويد تا مؤمن شويد و مؤمن نمى شويد تا يكديگر را دوست بداريد، آيا مى خواهيد شما را به چيزى خبر دهم كه با انجام آن، يكديگر را دوست بداريد؟ سلام كردن بين يكديگر را رواج دهيد (لینک به صفحه) که تضمین میکند به بهشت نمیروید مگر به این شرط. حالا با قیاس سادهای میفهمیم که اگر به حدیث اول رفتار کنیم و دومی را بیخیال شویم، باید قطعا برزخی باشیم. بعد هم ظاهرا تک-ماده و ارفاقی هست که آدم را بهشتی میکند. خلاصه اینکه برای راحت نشدن خیال مردم و قابل سنجیده نبودن حرفها، آنقدر ماده و تبصره به دم و دستگاه آدم آویزان میکنند که ندانی چه کنی. بره رام و سربراه باید باشی تا به جایی بروی که در بهشت چيزهايى هست كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به خاطر كسى گذشته.
حالا این همه مقدمه چینی کردم با این مچ معیوبم که چه؟
نوشتهای در گوگل ریدر به همخوانی گذاشته شده بود که حسابی من را "تریگ" کرد. اسلام، یک سری دستورات دینی دارد و به تبع آن تعدادی قاعده و قانون که اگر این دستورات را اجرا نکنی، فلان بلا سرت میآید. بعد استثنا دارد (مانند دعا) که از آن بلاها جلوگیری میکند. تازه گاهی کارهای خوب هم رفع بلا هستند. البته خود بلا هم درست تعریف نمیشود که بدانی چه کارت میکنند. بلاهای دنیوی مانند بیبرکت شدن مال قابل درک و البته به انحاء مختلف قابل تاویل هستند. بلاهای معنوی و آنجهانی که دیگر لنگ مبارکشان در خلاء بین کهکشانی گرفتار است.
گاهی هم احکام بسیار کلی میشوند مانند همین حدیث، که چهل روز تمام نمازهایت را به جماعت بخوان، دوچیز به پایت نوشته میشود: نجات از نفاق و رهایی از آتش
بلافاصله به یاد مدینه فاضله جمهوری اسلامی افتادم، شهری دلمرده و وحشتناک در اطراف تهران که به تنهایی نیمی از بار بدبختسازی ملی بر دوشش است. آنهایی که تمام نمازهایشان به جماعت خوانده میشود، در این شهر کم نیستند و چقدر هم از روی خلوص میخوانند! و لابد باید از نفاق و آتش به دور باشند. بگذریم.
بعد حدیث دیگری هم هست که به خدايى كه جان محمد در دست (قدرت) اوست به بهشت نمى رويد تا مؤمن شويد و مؤمن نمى شويد تا يكديگر را دوست بداريد، آيا مى خواهيد شما را به چيزى خبر دهم كه با انجام آن، يكديگر را دوست بداريد؟ سلام كردن بين يكديگر را رواج دهيد (لینک به صفحه) که تضمین میکند به بهشت نمیروید مگر به این شرط. حالا با قیاس سادهای میفهمیم که اگر به حدیث اول رفتار کنیم و دومی را بیخیال شویم، باید قطعا برزخی باشیم. بعد هم ظاهرا تک-ماده و ارفاقی هست که آدم را بهشتی میکند. خلاصه اینکه برای راحت نشدن خیال مردم و قابل سنجیده نبودن حرفها، آنقدر ماده و تبصره به دم و دستگاه آدم آویزان میکنند که ندانی چه کنی. بره رام و سربراه باید باشی تا به جایی بروی که در بهشت چيزهايى هست كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به خاطر كسى گذشته.
هیچ قیاسی هم انگار در کار نیست. هیچ معیار و پایه مشخصی که بتوانی تو هم به آن استناد کنی. مشتی حرف و حدیث دارند که طبق آن وزنت میکنند. مثبت و منفی را با هم ساده میکنند و حاصل را توزین، بعد طبقه بهشت و جهنم را احتمالا به پایه لگاریتمی معلوم میکنند و کلید اتاق را به دستت میدهند.
سعدی علیهالرحمه در هزلیات میفرماید: به یکی گفتند که اگر آن شب خاص نمازی بخواند، یک حوری بلند بالا جایزه میگیرد که از شیراز تا بغداد امتداد دارد. گفت این نماز را نمیخوانم و این حوری را نمیخواهم. چون اگر سرش در شیراز پیش من باشد و تهش بغداد و جایی وسط راه ترتیبش را بدهند، چه فایده به حال من دارد؟ (احتمالا مشخص است که کلمات از سعدی نیست و من هم حکایت دقیق یادم نبوده و کمی ادب را رعایت کردهام و البته اصل داستان در اینترنت یافت نشد و جستجو برای هزلیات، من را به اینجا کشاند که دو شاخ نقلی روی سرم سبز کرد، که طرف مخصوصا و جداگانه نوشته که خانم ها مانند بچههای زیر 18سال نباید این متن را بخوانند. رضی الله عنک رفیق که رعایت حال ملت میکنی و با همه بانوان رودربایستی داری)
آقایان محترم، لطفا درتان را بگذارید. مردم را بیهوده نترسانید و بیجهت امیدوار نکنید. بگذارید زندگی کنیم.
هزلیات سعدی را در اولین فرصت برایتان میفرستم.به همان میل قدیمی.
پاسخحذف