۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

آخر تحلیل ورزشی

آدم هایی که 1-علاقه به ورزش ندارند، 2-حوصله خواندن متن بی سر و ته ندارند، 3- حوصله خواندن فکرهای روز تعطیلی یک نفر نیمه عصبی با خودش را ندارند، 4-حوصله خواندن متنی که همینجوری با نوک انگشت و بی توجه تایپ شده، ندارند، از خواندن این پست صرفنظر کنند.

کسانی که علاقه به دیدن مسابقات ورزشی دارند، معمولا دو دسته اند:

یک دسته، آنهایی که دوست دارند حریف ضعیفتر، دست و پای قویتر را ببندد یا چپ و راست به او حمله کند و با جانفشانی روند بازی را دست بگیرد و در آخر هم ببرد. برای این گونه افراد، معمولا مسابقات نتیجه ای به جز برد ندارد. اگر ضعیف ببرد، بسیار خوشحال می شوند و کری خواندنشان چنان روی اعصاب تو، که طرفدار حریفشان بوده ای، می رود که ممکن است توی گوششان بخوابانی. اگر هم باختند، پیروزی معنوی را از آن خودشان می کنند: تلاش کردیم و حال طرف را گرفتیم، ولی خوب آنها خیلی قویتر بودند! از اینها متنفرم.

دسته دوم، طرفداران هستند: آنها که طرفدار قویتر، معروفتر، بهتر یا تیم خودی هستند. اینها برد و باخت را می فهمند. از برد جدا خوشحال و از باخت ناراحت می شوند. اینها باعث پیشرفت هستند. خوشحالم که افراد دسته اول کم شمار هستند.

حالا جریان چیست؟ چند روزی است که بازیهای تنیس اوپن استرالیا برگزار می شود و درد تماشای هرچه نام ورزش دارد، استخوانهایم را هدف گرفته است. دیروز نادال با حریفی جوان و گمنام در دنیا، ولی شناخته شده در استرالیا،‌ بازی کرد و البته در لحظاتی از بازی اسیر حریف شد و نهایتا بازی را برد. الان که این را می نویسم، اندی رادیک باز هم با حریفی نه چندان مطرح در حال بازی است و شرایط چندان مناسبی ندارد. حریف چنان به دست و پایش پیچیده و اجازه بازی را گرفته که انگار نه اینکه 30 رده در رنکینگ جهانی پایینتر است! دوست دارم بدانم اگر این آدم با حریفی مشابه خودش بازی کند، باز هم چنین بی هوا حمله می کند؟ چنین دلاورانه بازی می کند؟
اگر دانمارک جام ملتهای اروپای سال 1992 قهرمان شد، دیگر هرگز در آن اوج ظاهر نشد. اگر کره جنوبی و ترکیه در جام جهانی 2002 به مقام سوم و چهارم رسید، هرگز بعد از آن سرشان را بیش از گردن از آب بیرون نیاوردند. ولی اگر هلند به جزسه فینال ناموفق 74 و 78 و سالها بعد 2010، افتخاری در جام جهانی نداشته است، چیزی از ارزش فوتبالش کم نمی کند. دنیا مدیون آنهاست به دلیل همه آنچه که از زیبایی تقدیم فوتبال کرده اند. مدیون مدارس فوتبال بی نظیر آنهاست که سالهاست ستاره های بزرگ فوتبال را می سازند.
اگر دیروز رقیب رافائل نادال (برنارد تومیچ، کروات، متولد آلمان، تبعه استرالیا، رتبه 199 رنکینگ جهانی) بازی را می‌برد، یک افتخار به نام خودش ثبت کرده بود که در تاریخ بازیها ممکن است ماندگار شود. ولی با برد نادال، کار مهمی انجام نشده است. انتظار برد هم از او می رفت. این کارهای خارق العاده و بزرگ هستند که من دوست دارم آفت بنامم. این افتخارات ابلهانه به موفقیت های گذرا. این تداوم نداشتن. اینکه کسی/تیمی یک یا دوبار فراتر از حد خودش ظاهر شود، بعد دوباره به سطح خودش و یا با افول ستاره هایش به سطحی پایین تر از قبل بازگردد. این دردناک است. تحملش را ندارم.
دیشب از کره باختیم. من از فوتبال شرق آسیا، واضحتر بگویم کره و ژاپن، متنفر هستم. فوتبالی سرعتی و کلاسیک و خالی. هیچ احساس لذت و شادی از دیدن بازیشان به من دست نمی دهد. حرکاتی تمرین شده و سریع. انگار که برنامه قبلا روی آنها بار شده و طبق آن جریان بازی را هدایت می‌کنند. نه که فوتبال ذاتا حسینقلی خانی خودمان را چندان دوست داشته باشم، ولی از این فوتبال صنعتی و سرمایه گذاری شده برای برد بسیار بیشتر متنفرم. خرید ورزش، کاری در حد قطر و بحرین است. حالا اصل جریان اینجاست که از فوتبالی که مبتنی بر جرقه است (ایران) دارم در مقابل فوتبالی که مبتنی بر اصول است (کره جنوبی) دفاع می کنم. این دقیقا خلاف دلیل های بالاست و دقیقا ناظر به آیتم دوم است.
نمی توانم باخت تیم ها یا بازیکنان محبوبتر و بزرگتر را ببینم. در بازی بین بارسلونا و تیم ملی ایران، گوگیجه می گیرم ولی احتمالا طرفدار بارسلونا خواهم بود، چون فوتبال بازی می کند و تعریف زیبایی در فوتبال است. وقتی نادال از فدرر می برد ناراحت می شوم. به این دلیل که فدرر را بیشتر دوست دارم. همین!‌ نادال احتمالا بازیکن بزرگتری است ولی فدرر بهتر است. بی دلیل.
تراشیدن دلیلی جانبداری از کسی یا تیمی، بیهوده است. فوتبال هلند زیباست ولی اسپانیا را بیشتر دوست داشتیم و خوشبختانه جام را برد. وحشیگری هلند و بازی زشتش باعث نمی شود که دیگر دوستش نداشته باشیم، فراموش می کنیم که چه کثیف بودند. ولی اسپانیای زیبا را بیشتر دوست خواهیم داشت. به این فکر میکنیم که چند سال است دارند بهترین بازی های باشگاهی را برگزار می کنند. چند سال است که بارسلونا را سمبل فوتبال کرده اند. چند سال در سایه بوده اند و هیچ مقامی نداشته اند. چند سال صبر کردند تا اینکه بالاخره دو جام معتبر فوتبال را به خانه بردند.
ما چرا باید برنده باشیم؟ چه چیزی را در این مدت تغییر داده ایم؟ چه کرده ایم که لایق رده های بالا باشیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر