۱۳۹۲ دی ۴, چهارشنبه

سکوت رعب‌آور بین دو حرف اضافه

- دیگه تعطیلاتتون شروع شده؟
- آره، یعنی از دوشنبه شروع میشه. شنبه یکشنبه که حساب نیست.
- چقدر تعطیلی دارید؟
- دو هفته تقریبا. یه کمی بیشتر.
- عیدتون کیه؟
- عید ما که نیست، ولی کریسمس چهار روز دیگه‌س
- عیده دیگه به هر حال، تعطیلید.
- حالا به هر حال، یه هفته بعد از کریسمس هم تعطیلی سال نو میاد
- اهه، با هم فرق داره مگه؟
- آره خوب. تولد عیسی با سال نو فرق داره.
- آها. بعد برای اون هم تعطیلید؟
- دیگه همه تعطیلی‌ها رو هم دیگه‌س.
- الان مردم لابد مثل شب عید اینجا حسابی مشغول خریدند دیگه. 
- دقیقا مثل اونجا که نه. ولی کم و بیش شبیه هست.
- بعد هم این هفته آخر همه چیز تق و لقه. چرا باید سر کار بری؟
- اونقدر هم تق و لق نیست که همه چیز خوابیده باشه.
...
..
.
و به همین کیفیت و روال، هر سال تکرار می‌شود. این، بار پنجمش است. نمی‌دانیم چند بار دیگر باید گفت و تکرار کرد. برای طرف مهم نیست، برای ما هم همینطور. شاید حتی می‌دانند همه‌اش را. از سر ناچاری است این حرف زدن، این تکرار. از روی گم کردن واژه‌هاست و اشتراک‌ها. از اجبار فاصله‌هاست و دنیاهایی که چنان به هم غریبه‌اند، که گویی هندسه‌هایشان هم یکی نیست. از ملال است، از موقعیت‌های زجرآور پشت شیشه‌های جادویی. سکوت‌های عذاب‌آور برای گشتن به دنبال سوژه‌ای دیگر. زمان خریدن، برای بیشتر دیدن. وگرنه باید بعد از احوالپرسی، سلام به همه برسانیم و بدرود بگوییم، تا دیداری دیگر. تازه مصیبت آنجاست که به همین خو می‌گیریم و کم‌کم احساس ناراحتی می‌کنیم، اگر که وضعی به جز این داشته باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر