۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

گرفتمت، ناتور!


عجب زندگی غم‌انگیزی. موجی از شهرت در سال ۱۹۵۳ او را در بر گرفت، دو سال پس از نوشتن کتابی به نام "ناطور دشت". جروم دیوید سلینجر از این اتفاق متنفر بود: کتابش همه جا تدریس می‌شود، میان  دانشگاهیان محبوب است، به عنوان صدای اصیل هر نوجوانی شنیده شده که یک بار در زندگی جوش صورتش را ترکانده یا کمی پابلندی کرده که بتواند یک ویسکی و سودا سفارش دهد، ولی زندگی خصوصی او به هیچ کس ربطی نداشت. آرزویش آن بود که در جنگل زندگی کند، آتشدانی داشته باشد و ماشین تایپی و دسته دسته یادداشت‌های چسبیده به دیوار و درست مثل یک کر و لال با دنیای اطرافش برخورد کند. برای همسایگانش البته، همیشه "جری، ارباب دوست داشتنی" باقی ماند.آخرین نوشته‌اش را در سال ۱۹۶۵ به دنیا داد و آخرین مصاحبه را در سال ۱۹۸۰.

علاقه‌اش به زندگی در خلوت، باعث می‌شد که آدم‌ها سعی زیادی کنند برای نزدیک شدن به او، تا بتوانند یافته‌هایشان را به مجله‌های زرد بفروشند. مردم دنبال او می‌گشتند. خانه اش روی تپه‌ای در کورنیش (نیوهمپشایر) همیشه جای سرکشی مردم بود. برای اغی‌های پا به سن گذاشته، دانشجویان سال دوم با ناخن‌های لاک زده، دوروهای شانه‌پهن که کت شکار می‌پوشیدند، دزدهای نیوزویک، آن ناحیه انگار هاله‌ رازآلودی داشت، مثل یک زیارتگاه. البته بیست و هفتم ژانویه ۲۰۱۰ که جی.دی.سلینجر، غول ادبیات آمریکا، در سن ۹۱ سالگی درگذشت.

آخرین عکسی که اجازه داد از او بگیرند، سال ۱۹۵۳ بود و توسط ماوری گاربر گرفته شد، ولی تد راسل در سپتامبر ۱۹۶۱ برای موسسه پلاریس/سیگما به محوطه خانه او نفوذ کرد و عکس بالا را گرفت. مجله لایف برای مقاله " اسطوره‌ها: به یادماندنی‌ترین چهره‌های قرن" از همان عکس راسل استفاده کرد. به جز او، اینجا و آنجا باز هم کسانی به زندگی خصوصی و انزواگرایانه او سرک می‌کشیدند، ولی ماجرای بزرگ بعدی، در سال ۱۹۸۸ پیش آمد، وقتی که نیویورک پست روی جلدش عکس تمام‌صفحه‌ای از او چاپ کرد (در حالی که می‌خواهد مشتش را حواله دوربین کند) و بالایش نوشت: گرفتمت، ناتور! پل آدائو و استیو کانلی ("دو عکاس شجا مجله تایم"، پاپاراتزی‌های آزاد از چشم بقیه) چند روزی نزدیک خانه سلینجر کمین کردند و بعد از سالها عکس‌هایی از سلینجر به ظاهر سرحال و روپا گرفتند که این ستاره ادبیات را در حال کشیدن گاری خریدش نشان می‌داد. سلینجر توانست دوربین را بزند و با عکاس هم برخورد تندی داشت. بعد سوار تویوتا پیکاپ خودش شد و رفت.




ترجمه‌ شده از این نوشته وبلاگ Iconic Photos با اجازه کتبی از نویسنده اصلی. عکسها هم از همان منبع کپی شده‌اند و من مالک هیچ‌کدام از آنها نیستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر