۱۳۹۳ خرداد ۲۱, چهارشنبه

خلاصه تاریخ کشورهای شرکت کننده در جام جهانی برزیل: ۵- اسپانیا




کشور پادشاهی اسپانیا، چندان مشخص نیست که چرا به این نام خوانده می‌شود. «هیسپانیا» در زبان رومی، ریشه «اسپانیا»ی امروزی است که به «شهر در دنیای غرب» در زبان ایبری، «شهر ضرب فلزات» یا «شهر  خرگوشها» در فنیقی، «شهر غروب آفتاب» در یونانی و «شهر مرزی» در باسکی تفسیر شده است.



ایبریایی‌ها، باسک‌ها و سلت‌ها در این سرزمین زندگی کرده‌اند؛ ولی اولین انسان‌نماها حدود ۱.۲ میلیون سال پیش آنجا زیسته‌اند. اولین نشانه‌های آمدن انسان مدرن به اسپانیا، به ۳۵هزار سال پیش باز می‌گردد. نقاشی‌های غار آلتاماریا، از معروف‌ترین و زیباترین نشانه‌های زندگی انسان کرومانیون یا نئاندرتال هستند که از ۳۵هزار تا ۱۵هزار سال پیش از میلاد در شبه‌جزیره ایبری ساکن بودند. دویست سال پیش از میلاد، رومی‌ها به سواحل اسپانیا حمله کردند و بیش از دو قرن طول کشید تا به تمام اسپانیا مسلط شوند. فرهنگ ایبریایی و سلتی، به سرعت جایش را به رومی داد و اسپانیا به منبع طلا و پشم و شراب و روغن زیتون و غلات برای امپراتوری روم تبدیل شد.


تا مدتها بعد از کشف، نقاشی‌های غار آلتامیرا تقلبی دانسته می‌شدند. (منبع: ویکیپدیا)
با ضعیف شدن رومی‌ها در قرن پنجم میلادی، وندال‌ها (قومی کوچنده و جنگجو، که ما واژه vandalism را مدیون نام آنها هستیم) و سوئبی‌ها (اجداد «شواب‌»های امروز جنوب غرب آلمان) به سمت جنوب غرب رفتند و به گالیسیا و شمال پرتغال رسیدند. وندال‌ها در نهایت امپراتوری وندلوسیا (که بعدتر به آندلوسیا یا اندلس تبدیل شد) را پایه گذاشتند و بیزانتین‌ها در جنوب آن سرزمین، اسپانیا را بنا نهادند. این دو سرزمین زیر نظر ویزیگوت‌ها با هم متحد شدند و امپراتوری ویزیگوت‌ها، اولین پادشاهی مسیحی (کاتولیک) در آن ناحیه شد.


تولدو، پایتخت امپراتوری ویزیگوت‌ها بود. (منبع: ویکیپدیا)
صد سال بعد از ظهور اسلام، موری‌ها از شمال آفریقا به شبه جزیره ایبری حمله کردند و فقط بخش‌های کوچکی از شمال غرب سرزمین توانستند در برابر گسترش بنی‌امیه مقاومت کنند. نه تنها تنش زیاد بین مسلمانان و "اهل کتاب"، که اختلافات داخلی در مسلمانان و نیز نارضایتی بربرهای شمال آفریقا، که بدنه اصلی نیروهای مهاجم مسلمان را تشکیل می‌دادند، از رهبری عرب‌های خاورمیانه، باعث ناپایداری دائمی در این ناحیه شده بود. موری‌ها کم‌کم به سوی دره رود گوادالاکویر، والنسیا و گرانادا رفتند و کوردوبا، پایتخت بنی‌امیه، ثروتمندترین و پیشرفته‌ترین شهر در غرب اروپا شد. بازپس‌گیری این سرزمین از مسلمانان، از قرن هشتم آغاز شد و بیش از ۷۰۰ سال طول کشید. کوردوبا و سویل در قرن سیزدهم به دست مسیحیان افتاد و شکل‌گیری زبان اسپانیایی از دل لاتین آغاز شد. طاعون سیاه سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ میلادی، اسپانیا را ویران کرد و در نهایت به رونق بسیار زیاد مسیحیت (سوءاستفاده از ناتوانی مردم در دفاع از خود برابر بیماری) منجر شد.

رسیدن کریستف کلمب به آمریکا، قدرت‌گیری ناگهانی برای این امپراتوری به همراه آورد. قرن‌های شانزدهم و هفدهم میلادی، اسپانیا قدرت مطلق اروپا بود و با ایتالیا، هلند، عثمانی، انگلیس و فرانسه جنگید تا مرزهایش را به شهرهایی در شمال آفریقا، تکه‌هایی از آمریکا، بخشهایی از ایتالیا، فرانسه، آلمان، لوکزامبورگ، بلژیک و هلند امروزی گسترش دهد. در کنار حمله‌های دائمی بربرها و عثمانی‌ها، پروتستان‌های جدا شده از کلیسای کاتولیک هم باعث غلتیدن بیشتر امپراتوری به دام جنگ شدند و قرن هفدهم با تنش مذهبی بسیار زیادی پایان یافت.

اسپانیا در انتهای قرن هجدهم وارد جنگ با جمهوری تازه تاسیس فرانسه شد، که هنوز هم آثارش در اختلافات داخلی اسپانیا دیده می‌شود. قرن نوزدهم، برخی از مستعمرات اسپانیا اعلام استقلال کردند و قرن بیستم هم حتی نتوانست آرامش برای این کشور به همراه آورد. بعد از جنگ‌های طولانی در مراکش و گینه استوایی، اسپانیا ترجیح داد که در جنگ جهانی اول بی‌طرف بماند.

سوم مه ۱۸۰۸، اثر فرانسیسکو گویا. اسپانیا برابر ناپلئون می‌ایستد. (منبع: ویکیپدیا)
ژنرال «میگل پریمو د ریورا» از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ بر اسپانیا حکومت کرد، که منجر به تشکیل جمهوری دوم شد. این جمهوری به باسک، کاتالونیا و گالیسیا خودمختاری داد و حق رای زنان را به رسمیت شناخت. با بدتر شدن اوضاع اقتصادی کشور، فضای سیاسی اسپانیا بسیار رادیکال شد و به خشونت زیاد گرایید.

جنگ داخلی اسپانیا در سال ۱۹۳۶ آغاز شد. نیروهای ملی‌گرا به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو و با پشتیبانی نازی‌های آلمان و فاشیست‌های ایتالیا به مدت سه سال در برابر جمهوری‌خواهانی جنگیدند که توسط شوروی، مکزیک و بریگادهای بین‌المللی حمایت می‌شدند. فرانکو در نهایت پیروز شد و تا ۱۹۷۵ دیکتاتور اسپانیا باقی ماند. اسپانیای فرانکو، حزب کاتولیک و ملی‌گرا و ضدکمونیسم «فالانژ اسپانیا» بود. اسپانیا در جنگ جهانی دوم هم بی‌طرف ماند، ولی تمایل زیادی به نیروهای محور داشت. بعد از جنگ، کشور از لحاظ اقتصادی و سیاسی منزوی شد و حتی از سازمان ملل هم بیرون ماند. در سال ۱۹۵۵ و به دنبال اهمیت استراتژیک اسپانیا برای آمریکا در جنگ سرد، اقتصاد این کشور به سرعت رشد کرد و بالاخره توانست وارد دوران اقتصادی مدرن شود.

پس از مرگ فرانکو و به قدرت رسیدن «خوان کارلوس»، قانون اساسی تازه اسپانیا در سال ۱۹۷۸ راه بازگشت به دموکراسی را باز کرد. دولت، کوچک شد و قدرت را به منطقه‌های خودمختار واگذار کرد.
فوتبال مدرن، در اواخر قرن نوزدهم و توسط کارگران مهاجر بریتانیایی، دریانوردان و دانشجویانی که در انگلستان درس خوانده بودند،  به اسپانیا معرفی شد. اولین باشگاه فوتبال این کشور، «رکراتیوو د اوئلوا» در سال ۱۸۸۹ توسط انگلیسی‌ها پایه‌گذاری شد و یک سال بعد اولین بازی رسمی فوتبال اسپانیا را برابر سویل (سویا) انجام داد. قدیمی‌ترین رقابت فوتبالی این کشور، کوپا دل ری یا جام سلطنتی، از سال ۱۹۰۳ برگزار می‌شود. لیگ‌های دسته اول (لا لیگا)، دسته دوم و دسته دوم ب، در سطح کشور برگزار می‌شوند و دسته چهارم به صورت منطقه‌ای. دو لیگ جوانان نیز در این کشور وجود دارد.

اسپانیای ۱۹۹۰ را من با بوتراگوئنو و زوبی‌زارتا به یاد می‌آورم، ولی نه چندان روشن. سال ۱۹۹۴ هم حتی چندان طرفدارش نبودم، هرچند این تیم زوبی‌زارتا، هیرو، گواردیولا، لوییز انریکه و باکرو  را با هم داشت. زنده‌ترین تصویرم از آن بازی‌ها، آرنجی است که تاسوتی به بینی لوییز انریکه زد. سال ۹۸، اسپانیا محو شد و حتی از گروهش هم بالا نیامد. ولی نسلی طلایی در حال شکل‌گیری بود. آمار و ارقام می‌گویند که اسپانیای کنونی، بهترین تیم ملی یک کشور در تاریخ فوتبال است. پیشرفت خطی و پیوسته این تیم از اواخر هزاره گذشته تا امروز، باید بالاخره جایی تمام شود. اسپانیا، کمرنگ‌تر از قبل است و خسته، ولی هنوز هم نه تنها دوست‌داشتنی است، که به نظر من بهترین و کاملترین تیم هم حساب می‌شود.

کمپ‌نو، خانه تیمی که فرای یک باشگاه است، با گنجایش ۹۹۳۵۴ نفر بزرگترین استادیوم اروپاست. (منبع: ویکیپدیا)

این نوشته ترجمه‌ای بود از این منابع: اسپانیا، فوتبال و تیم ملی اسپانیا در ویکیپدیا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر